• سه تست جدید به بخش تست های روانشناختی اضافه شد. 4-2-1404

از موش فضول تا ستاره موسیقی: لحظه‌ای که استیو واندر متولد شد

از-موش-فضول-تا-ستاره-موسیقی-لحظه‌ای-که-استیو-واندر-متولد-شد
  • بدون دیدگاه

تصور کن یه بچه نابینا، توی کلاس درس نشسته و یه دفعه معلم ازش بخواد یه موش فضول رو پیدا کنه، اونم به خاطر اینکه گوش های خیلی قوی داره. حالا فکر کن همین لحظه ساده، با یه تعریف کوچیک، تو رو به یکی از بزرگ‌ترین ستاره‌های موسیقی دنیا تبدیل کنه. این داستان استیو واندره، پسری که با شنوایی‌ش زندگی‌شو عوض کرد. 

شروع داستان:

توی یه کلاس شلوغ توی مدرسه فیتزجرالد توی دیترویت، میون صدای همهمه بچه‌ها و گرد و خاکی که از پاک کردن تخته سیاه به هوا بلند شده بود، استیو موریس، یه پسر 7 ساله با موهای فرفری، روی نیمکت چوبی نشسته بود.

استیو از بدو تولد نابینا بود. شش هفته زود به دنیا اومده بود و توی دستگاه اکسیژن بیمارستان، شبکیه چشماش آسیب دیده بود.

 خانوادش تازه از سگیناو، میشیگان، به دیترویت اومده بودن، و استیو با مادرش، لولا، و چهار تا از خواهربرادراش توی یه خونه کوچیک زندگی می‌کرد.

اون روز، توی کلاس، یه موش از قفسش فرار کرد—بچه‌ها جیغ کشیدن، میزا تکون خوردن، ولی هیچ‌کس نمی‌دونست موش کجاست. 

معلمش، خانم بندوچی، که صبور و مهربون بود، همه رو ساکت کرد و گفت: “استیو، می‌تونی موشو پیدا کنی؟”

بچه‌ها خندیدن. یه پسر نابینا چطور قراره موشو پیدا کنه؟

ولی استیو گوشاشو تیز کرد.

اون از بچگی با صدا زندگی می‌کرد. ضربه‌های درام، زنگ کلیسا، حتی صدای باد توی کوچه.

کلاس که ساکت شد، یه خش‌خش ریز شنید. از سمت سطل آشغال. با اطمینان دستشو بلند کرد و گفت: “اونجاست!” معلم رفت و موشو پیدا کرد—درست همون‌جا بود.

خانم بندوچی با ذوق گفت: “استیو، پسر تو بی نظیری!”

 اون روز، خانم معلم هر کی رو میدید در مورد اون اتفاق حرف می زد. مرتب ازش تعریف می کرد—می گفت که گوشاش مثل یه قدرت جادوییه. 

اون تمجید، مثل یه بذر توی دل استیو کاشته شد. از همون موقع، شروع کرد به بازی با صداها. توی خونه، پیانو و هارمونیکا و درام رو امتحان کرد.

چون گوش های قوی داشت، خیلی به نحوه کلامش دقت می کرد. خیلی روی صداش تمرین کرد. بالا و پایین بردن صداش. لحن کلامش.

وقتی 8 ساله شد، توی کلیسای ویت‌استون دیترویت تک‌خوان گروه کر شد. مادرش می‌گفت: “استیو، تو با گوشات می‌بینی.”

یه روز با دوستش جان توی خیابون آواز می‌خوندن که رونی وایت، از گروه Miracles، صداشو شنید.

رونی اونو برد موتاون و بری گوردی،

رئیس موتاون، همون‌جا قرارداد بستش و اسمشو گذاشت

 “Little Stevie Wonder”—

استیو واندر کوچیک، یعنی استیو شگفت‌انگیز. 

اولین آلبومش، “The Jazz Soul of Little Stevie”،

سال بعد، با “Fingertips” اسمش رفت روی بیلبوردها. 

از اونجا، استیو دیگه متوقف نشد

—”Superstition”، “You Are the Sunshine of My Life”، “Isn’t She Lovely”—

هر آهنگ، یه دنیا صدا بود که از همون گوشای تیز بیرون می‌اومد.

اون معلمشو هیچ‌وقت فراموش نکرد. می‌گفت: “خانم بندوچی بهم نشون داد من چیزی دارم که بقیه ندارن.”

25 جایزه گرمی، میلیون‌ها طرفدار، و صدایی که قرن بیستم رو ساخت. اگه خوشت اومد لایکش کن.

تو چی؟ توی زندگیت کسی تا حالا اینطوری بهت انگیزه داده؟ برام توی کامنت بنویس. 

با دوره صداسازی، صدات رو به یه ابزار قدرتمند برای موفقیت تبدیل کن! این دوره بهت کمک می‌کنه با تمرین‌های حرفه‌ای، صدایی جذاب و گیرا داشته باشی. همین امروز برای درخشیدن شروع کن! برای تهیه این دوره از اینجا ببینید. کلیک کنید.

مطالب مرتبط

وقتی-انتخاب-بین-آدم-و-رباته...

وقتی انتخاب بین آدم و رباته…

تصور کن بری بیمه بخری، یکی با ذوق برات حرف بزنه و راهو نشونت بده، یکی دیگه مثل ربات فقط لیست قیمت بذاره جلوت. شروع...

  • 31 فروردین 04

خواهشمندیم برای فرستادن دیدگاه، وارد ناحیه کاربری خود شوید.