داستانی الهامگرفته از کتاب «اعتماد به نفس» نوشتهی باربارا دی آنجلیس

- نویسنده: گروه آموزشی قله
- انتشار: 22 اردیبهشت 04
- بدون دیدگاه
داستانی الهامگرفته از کتاب «اعتماد به نفس» نوشتهی باربارا دی آنجلیس
شروع داستان:
لورا یه زن ۳۲ ساله بود. یه طراح لباس بااستعداد که سالها بود توی یه برند معروف کار میکرد، اما همیشه توی یه نقطه گیر کرده بود.
هر وقت وقتِ ترفیع یا مسئولیت بیشتر میرسید، خودش عقب میکشید. میگفت: «من هنوز اونقدر خوب نیستم.»
یا «اونا بهتر از من بلدن. من فقط شانس آوردم که تا اینجا اومدم.»
بارها ایدههای خلاقانهای داشت، ولی نمیرفت جلو مطرحشون کنه. توی جلسات، اغلب ساکت بود، حتی وقتی حرفش درست بود.
خودش رو از خیلی فرصتها کنار میکشید، چون ته دلش باور داشت که “به اندازه کافی خوب نیست.”
📘 ورود باربارا دی آنجلیس به زندگی لورا
یه روز که با دوستش رفته بود کتابفروشی، چشمش افتاد به جلد یه کتاب: «اعتماد به نفس» نوشته ی باربارا دی آنجلیس.
دوستش گفت: «اینو بخون، انگار برا تو نوشته.»
با بیمیلی برداشت. با خودش گفت: «من که اهل این چیزا نیستم…» ولی شب که چند صفحه رو خوند، نتونست زمین بذاره. چرا؟
چون نویسنده از دردهایی میگفت که لورا با گوشت و پوستش حس کرده بود.
💡 جرقهی بیداری: اعتماد به نفس چیزی نیست که از بیرون بیاد!
باربارا توی کتاب یه جمله کلیدی گفته بود که ذهن لورا رو تکون داد: «اعتماد به نفس، این نیست که همیشه بدونی چی کار میکنی؛
اعتماد به نفس یعنی باور داشته باشی با هر چی که پیش بیاد، میتونی از پسش بربیای.»
تا قبل از اون، لورا فکر میکرد باید همه چیز رو کامل بلد باشه، عالی باشه، تایید همه رو بگیره تا بتونه اعتماد به نفس داشته باشه.
ولی باربارا میگفت: “اعتماد به نفس، یه جور رابطهست با خودت، نه با بقیه.”
🪞تمرین آینه
یکی از تمرینهای کتاب این بود که هر روز، ۵ دقیقه جلوی آینه وایستی و با خودت حرف بزنی. نه از اون حرفای منفی همیشگی.
بلکه با مهربونی، مثل یه دوست. لورا روز اول نتونست بیشتر از ۳۰ ثانیه تحمل کنه.
گفت: «من اصلاً بلد نیستم با خودم مهربون باشم. خجالت میکشم.» ولی کتاب میگفت ادامه بده. بعد از یه هفته، تونست بگه:
«لورا، تو تلاش میکنی. تو ارزشمندی، حتی اگه هنوز کامل نباشی.» همین جمله ساده، شد پَر لورا برای پرواز.
✍️ بازنویسی باورهای محدودکننده
باربارا تمرینی داشت به اسم “نوشتن باورهای پنهان”. لورا فهمید که از بچگی با جملههایی مثل این بزرگ شده:
- دختر خوب همیشه ساکته.
- تو زیادی حساسی.
- تو همیشه باید همهچیز رو درست انجام بدی.
- اگه اشتباه کنی، آبروت میره.
این جملهها شده بودن یه زندان ذهنی براش. باربارا یادش داد که اینا باورن، نه واقعیت. و باورها رو میشه بازنویسی کرد.
لورا جملههای جدید ساخت و هر روز با خودش تکرار میکرد:
- من حق دارم حرف بزنم.
- اشتباه کردن یعنی دارم یاد میگیرم.
- احساسات من باارزشن.
- کامل بودن، شرط دوستداشتنی بودن نیست.
🌟 اولین قدم شجاعانه
دو ماه بعد، توی یه جلسهی مهم شرکت، وقتی مدیر خواست نظرا رو بشنوه، لورا بلند شد و گفت: «من یه ایده دارم، میخوام یه چیز متفاوت رو امتحان کنیم.»
قلبش داشت میکوبید. ولی تموم که شد، بقیه شروع کردن به تشویقش. مدیر گفت: «چرا زودتر اینو نگفتی؟ عالیه!»
اون لحظه، لورا حس کرد یه کوه از روش برداشته شده. نه فقط به خاطر اینکه تحسین شد، بلکه چون بالاخره خودش رو دید، شنید و باور کرد.
🚀 حالا چی شده؟
الان، لورا یه طراح ارشد توی یه برند دیگهست. پیج شخصی خودش رو هم راه انداخته و با آدمهایی کار میکنه که بهش احترام میذارن.
هنوزم گاهی شک میکنه، ولی دیگه نمیذاره ترس مانعش بشه.
به قول خودش: «من هنوزم کامل نیستم. اما دیگه نیازی نمیبینم که کامل باشم تا جلو برم. من کافیم، همینجوری که هستم.»
داستان لورا نشون میده اعتماد به نفس چیزی نیست که یه شبه بیاد، اما هر روز یه قدم کوچیک برمیداری، یه آجر میذاری روی آجر، و کمکم یه دیوار محکم میسازی.
💡نتیجه گیری:
باربارا دی آنجلیس توی این کتاب نمیاد نسخههای عجیب بده. خیلی ساده و صادق میگه:
«اعتماد به نفس یعنی بیای بیرون از اون منتقد درونی، و به خودت حق بدی که همونی باشی که هستی.»
اگه تو هم یه “لورا” توی درونت داری که خجالتی، بیصدا یا ترسیدهست… شاید وقتشه باهاش دوست بشی.
مثل یه مربی مهربون، کمکش کنی بلند شه، حرف بزنه، بدرخشه.
تو هم میتونی از همین الان، آینده ت رو با اعتمادبهنفس بسازی.✨
با دوره عزت نفس، اعتمادبهنفست رو به اوج برسون و با قدرت به سمت آرزوهات قدم بردار! این دوره بهت یاد میده چطور خودت رو ارزشمند ببینی و زندگیت رو با اطمینان بسازی. همین حالا شروع کن و تفاوت رو حس کن! برای تهیه این دوره از اینجا ببینید. کلیک کنید.