داستانی الهامگرفته از کتاب «۱۲ ستون موفقیت» نوشتهی جیم ران و کریس وایدنر

- نویسنده: گروه آموزشی قله
- انتشار: 22 اردیبهشت 04
- بدون دیدگاه
داستانی الهامگرفته از کتاب «۱۲ ستون موفقیت» نوشتهی جیم ران و کریس وایدنر
شروع داستان:
ماجرا از یه روز بارونی شروع شد. یه روزی که مایکل، مردی معمولی با شغلی معمولی، داشت از محل کارش برمیگشت خونه. مثل همیشه خسته، کلافه، با ذهنی شلوغ.
ماشینش وسط راه خراب شد. خیلی شانسی جلوی یه عمارت قدیمی وایساد. برای اینکه تلفن بزنه کمک بیاد، رفت زنگ در رو زد. یه پیرمرد خوشانرژی با لبخند در رو باز کرد. اسمش چارلی بود. مایکل همونجا نمیدونست، ولی وارد بزرگترین ماجراجویی زندگیش شد…
و این داستان توی کتاب «۱۲ ستون موفقیت» نوشتهی جیم ران و کریس وایدنر تعریف میشه؛ جایی که هر ستون، یه درس طلاییه که زندگی مایکل رو زیرو رو میکنه.
ستون اول: رشد شخصی، نه فقط پول
چارلی که یه مربی موفق و آدم باتجربه بود، مایکل رو به قهوه دعوت کرد. همونجا یه چیزی گفت که مایکل رو بُرد تو فکر:
🌀 “اگه میخوای چیزای بیشتری داشته باشی، باید آدم بهتری بشی.”
مایکل فکر کرد تا حالا فقط دنبال افزایش حقوق و مقام بوده، ولی روی خودش کار نکرده. کتابی نخونده، مهارتی یاد نگرفته، ذهنش پر از گلایه و مقایسه بوده.
اون شب، وقتی برگشت خونه، جلوی آینه وایساد و به خودش گفت:
«وقتشه خودتو جدی بگیری.»
ستون دوم: دوستانت رو درست انتخاب کن
چند هفته بعد، وقتی مایکل دوباره با چارلی قهوه میخورد، چارلی اینو گفت:
📌 “تو میانگین ۵ نفری هستی که بیشتر باهاشون وقت میگذرونی.”
مایکل خشکش زد. چون دوستاش همیشه منفیباف بودن. همیشه غر میزدن، هیچوقت از موفقیت حرف نمیزدن.
اون لحظه فهمید چرا اینهمه سال توی یک سطح مونده بود…
اون شب، تلگرام چند نفر رو پاک کرد، و چند نفر دیگه رو دنبال کرد: آدمای باانگیزه، پرتلاش، یادگیرنده. فقط با همین یه تغییر، انرژیش فرق کرد.
ستون سوم: سلامتی، نه بعداً، همین الآن
چارلی گفت: “اگه بدنت همراهت نباشه، هیچکدوم از آرزوهات به دردت نمیخوره.”
مایکل یادش نمیومد آخرین بار کی ورزش کرده؟ کی غذای سالم خورده؟ کی درست خوابیده؟ جوابش غمانگیز بود…
اون روز، مایکل یه دفتر کوچیک خرید، اسمش رو گذاشت: “مراقبت از خودم”. از همون روز، هر روز یه قدم کوچیک برداشت:
۲۰ دقیقه پیادهروی، حذف غذاهای مضر، یا فقط یه ساعت خواب زودتر.
ستون ششم: هدف داشتن یعنی بیدار شدن با انگیزه
مایکل توی یکی از دیدارها از چارلی پرسید:
«تو چطور می تونی همیشه پرانرژی باشی؟ مگه تو بازنشسته نیستی؟»
چارلی خندید و گفت:
🌀 “چون من هنوز هدف دارم. بازنشسته شدم، ولی از زندگی استعفا ندادم!”
مایکل فهمید که سالها فقط زنده بوده و زندگی نکرده. همون شب یه برگه برداشت، سه تا هدف نوشت:
۱. کتاب بنویسه
۲. ۵ کیلو وزن کم کنه
۳. هر ماه یه مهارت جدید یاد بگیره
این هدفا مسیرشو روشن کرد. دیگه صبحها با اکراه بیدار نمیشد، با هیجان بلند میشد چون میدونست قراره به کجا برسه.
ستون نهم: انضباط شخصی = قدرت واقعی
یکی از تأثیرگذارترین حرفای چارلی این بود:
🛠 “آدمای موفق، کارهایی رو انجام میدن که آدمای معمولی حالشو ندارن” ( حتی وقتی خودشون هم حالشو ندارن)
مایکل فهمید که انگیزه خوبه، ولی عادت و انضباط، نجاتدهندهست.
اون شروع کرد صبحها ساعت ۶ بیدار شدن. روزای اول سخت بود، ولی کمکم لذتبخش شد. هر تیک کوچیکی که تو دفترش میزد، بهش حس قهرمانی میداد.
تغییرات مایکل
چند ماه بعد، مایکل نهفقط از نظر جسمی و ذهنی بهتر شده بود، بلکه پیشنهاد شغلی بهتری گرفت، روابطش با خانوادش عمیقتر شد
و مهمتر از همه، خودشو بیشتر دوست داشت.
اون روزی که ماشینش خراب شد و اتفاقی در خونهی چارلی رو زد، فکر نمیکرد که داره یکی از مهمترین آدمهای زندگیشو ملاقات میکنه.
اما واقعیت اینه: ما همیشه انتخاب داریم که سرنوشتمونو تغییر بدیم، فقط باید آگاه بشیم و عمل کنیم.
💡 نتیجه گیری:
اگه داری اینو میخونی، شاید ماشین زندگیت یه جا وسط راه متوقف شده. شاید از شغلت، روابطت یا حتی از خودت راضی نیستی.
ولی خبر خوب اینه که هنوز دیر نشده. هیچوقت دیر نیست که یه “چارلی” پیدا کنی، یا خودت بشی چارلی زندگی خودت.
✅ رشد کن
✅ دایره دوستاتو آگاهانه انتخاب کن
✅ سلامتیتو جدی بگیر
✅ هدف داشته باش
✅ با انضباط، هر روز یه پله بالا برو
و یادت نره، همونطور که جیم ران میگه:“برای اینکه چیزی رو تغییر بدی، اول باید خودت تغییر کنی.”✨
دوره فروش موفق، رازهای تبدیل شدن به یک فروشنده حرفهای رو بهت نشون میده! با تکنیکهای کاربردی این دوره، فروشات رو چند برابر کن و به درآمد رویاییات برس. فرصت رو از دست نده، الان وقت موفقیته! برای تهیه این دوره از اینجا ببینید. کلیک کنید.