• سه تست جدید به بخش تست های روانشناختی اضافه شد. 4-2-1404

داستانی الهام گرفته از کتاب اثر سایه از دبی فورد: سفر لورا به سوی پذیرش خشم سرکوب‌شده

اثر سایه از دبی فورد داستان از کتاب قله
  • بدون دیدگاه

یکی از داستان‌های الهام گرفته از کتاب اثر سایه نوشته‌ی دبی فورد، داستان زنی به نام لورا است که به‌خوبی نشان‌دهنده‌ی قدرت پذیرش سایه و تأثیر آن بر تحول زندگی است. این داستان، نمونه‌ای ملموس از چگونگی شکل‌گیری سایه در کودکی و تأثیر آن بر بزرگسالی است. 

 

لورا زنی حدوداً چهل‌ساله بود که در ظاهر زندگی موفقی داشت: شغلی باثبات، خانه‌ای زیبا و دوستانی که او را دوست داشتند. اما در درون، او با احساس عمیقی از نارضایتی و افسردگی دست‌وپنجه نرم می‌کرد. دبی فورد در توصیف لورا می‌نویسد:

«لورا زنی بود که همه او را به‌عنوان فردی مهربان و آرام می‌شناختند، اما چیزی در درونش او را آزار می‌داد، چیزی که نمی‌توانست نامش را بگذارد

لورا در جلسات کارگاه‌های دبی فورد شرکت کرده بود تا پاسخی برای این احساس خلأ پیدا کند. در یکی از تمرینات خودکاوی که فورد طراحی کرده بود، از شرکت‌کنندگان خواسته شد تا درباره‌ی ویژگی‌هایی بنویسند که از آن‌ها شرم دارند یا سعی می‌کنند پنهان کنند. لورا ابتدا مقاومت کرد. او فکر می‌کرد که هیچ‌چیز “زشت” یا “ناخوشایندی” در وجودش نیست. اما وقتی عمیق‌تر به درون خود نگاه کرد، حقیقتی آشکار شد: او سال‌ها خشم خود را سرکوب کرده بود.

داستان لورا به کودکی‌اش برمی‌گردد. او در خانواده‌ای بزرگ شد که ابراز خشم به‌عنوان رفتاری “ناشایست” تلقی می‌شد. مادرش همیشه به او می‌گفت: «دخترهای خوب عصبانی نمی‌شوند. آن‌ها لبخند می‌زنند و مهربان‌اند.» این پیام در ذهن لورا حک شد و او یاد گرفت که هرگز خشم خود را نشان ندهد. وقتی بچه‌های دیگر در مدرسه او را مسخره می‌کردند یا وقتی پدرش او را نادیده می‌گرفت، لورا خشمش را فرومی‌خورد و به‌جای آن لبخند می‌زد. فورد توضیح می‌دهد:

«هر چیزی که شما را عصبانی می‌کند، در واقع درسی است برای چیزی که باید در خودتان بپذیرید

این سرکوب خشم در بزرگسالی به شکل‌های دیگری بروز کرد. لورا متوجه شد که در روابطش منفعل و بیش‌ازحد سازشکار است. او نمی‌توانست “نه” بگوید و همیشه نیازهای دیگران را مقدم بر نیازهای خودش قرار می‌داد. این رفتار باعث شده بود که در روابط عاطفی و حرفه‌ای‌اش احساس نادیده گرفته شدن کند. بدتر از آن، او گاهی دچار انفجارهای احساسی غیرمنتظره می‌شد؛ لحظاتی که خشم سرکوب‌شده‌اش به‌صورت بحث‌های غیرمنطقی یا گریه‌های ناگهانی بیرون می‌ریخت. این لحظات او را گیج و شرمنده می‌کردند، چون با تصویر “مهربان” و “آرام” او سازگار نبودند.

در جریان کارگاه، دبی فورد لورا را تشویق کرد تا با خشمش روبه‌رو شود. یکی از تمرینات کلیدی، نوشتن نامه‌ای به خشم بود. لورا در این نامه نوشت که از خشمش متنفر است، چون فکر می‌کرد این احساس او را “زشت” و “غیرقابل‌قبول” می‌کند. اما فورد او را هدایت کرد تا ببیند که خشمش در واقع تلاشی برای محافظت از خودش بود؛ راهی برای گفتن اینکه او هم حق دارد دیده شود و شنیده شود. فورد در کتاب می‌نویسد:

«سایه‌ی ما ارزشمندترین موهبت‌های ما را در خود دارد. در رویارویی با این ویژگی‌هاست که آزاد می‌شویم

لورا با انجام تمرینات، شروع به پذیرش خشمش کرد. او یاد گرفت که به‌جای سرکوب این احساس، آن را به‌شکلی سالم ابراز کند. برای مثال، وقتی همکارش پروژه‌ای را بدون مشورت با او پیش برد، لورا به‌جای سکوت، با آرامش نظرش را بیان کرد. این کار برای او ترسناک بود، اما نتیجه‌اش باورنکردنی بود: همکارش نه‌تنها او را طرد نکرد، بلکه به او احترام بیشتری گذاشت. این تجربه به لورا نشان داد که خشم، وقتی آگاهانه مدیریت شود، می‌تواند به ابزاری برای ایجاد مرزهای سالم و تقویت روابط تبدیل شود.

با گذشت زمان، لورا احساس کرد که افسردگی‌اش کم‌رنگ‌تر شده است. او دیگر نیازی به تظاهر به “مهربانی همیشگی” نداشت و این آزادی به او اعتمادبه‌نفس داد. روابطش عمیق‌تر شدند، چون حالا می‌توانست خودش را صادقانه نشان دهد. دبی فورد درباره‌ی تحول لورا می‌نویسد:

«وقتی لورا سایه‌اش را در آغوش گرفت، نوری در او روشن شد که سال‌ها خاموش بود

دوره رهایی از افسردگی مثل یه نور امید، بهت کمک می‌کنه از تاریکی خارج شی و دوباره شادی رو تجربه کنی! با ابزارهای ساده و کاربردی، زندگیت رو پر از حس خوب کن. همین حالا برای خودت یه قدم مثبت بردار! برای تهیه این دوره از اینجا ببینید. کلیک کنید.

مطالب مرتبط

خواهشمندیم برای فرستادن دیدگاه، وارد ناحیه کاربری خود شوید.

پر بازدیدترین‌ها

نوشته‌ای برای نمایش پیدا نشد

مطالب تصادفی

حرفی زدم که آخرش پشیمون شدم

حرفی زدم که آخرش پشیمون شدم

  • تاریخ ثبت: 17 فروردین 04