گروه آموزشی قله

🌱 داستان الهام‌بخش: “درخت کاج در دل طوفان“

در یکی از سمینارهای آموزشی رابین شارما، مردی میانسال از جای خود بلند شد و با صدایی گرفته پرسید:

– «چطور می‌تونم از پس این همه مسئولیت، نگرانی، و فشار زندگی بربیام؟ حس می‌کنم دارم له می‌شم. همه فکر می‌کنن من قوی‌ام، ولی خودم می‌دونم که دیگه طاقتم طاق شده.»

رابین چند لحظه سکوت کرد. بعد لبخندی زد و گفت:
«بذار یه داستان واقعی برات تعریف کنم. داستان درخت کاج کوهی که توی دل طوفان رشد کرد.»

روزی روزگاری در دامنه کوهی سرد و خشن، دانه‌ای کوچک از درخت کاج افتاد. هیچ‌کس باور نداشت این دانه در این شرایط سخت سبز شود. خاکش کم‌عمق بود، بادهای شدید می‌وزیدند و برف ماه‌ها زمین را می‌پوشاند.

اما آن دانه تصمیم گرفت رشد کند. ریشه زد. هر روز خودش را به چالش کشید. با هر باد تند، یاد گرفت انعطاف‌پذیرتر باشد. با هر زمستان سخت، یاد گرفت صبورتر بماند. سال‌ها گذشت.

روزی راهبی سالخورده که از آن‌جا عبور می‌کرد، کنار درخت کاج ایستاد و با شگفتی گفت:
«درختی که در طوفان‌ها زنده مانده، ریشه‌هایی عمیق‌تر از بقیه دارد.»

و اینجا بود که رابین شارما به آن مرد نگریست و آرام گفت:
«تو اون درختی. همه‌مون هستیم. فقط بعضی‌هامون یادمون رفته که سختی‌ها، ما رو نمی‌شکنن. بلکه کمک می‌کنن ریشه‌هامون عمیق‌تر بشن.»

او ادامه داد:
«رهبری فقط مدیریت دیگران نیست، بلکه اول یعنی ایستادن محکم در دل طوفان‌های زندگی. یعنی هر روز از خودت بپرسی: امروز چطور می‌تونم انسانی باشم که الهام‌بخش دیگرانه؟»