داستانی الهام گرفته از کتاب «مثل یک مرد فکر کن، مثل یک زن رفتار کن» نوشته ی استیو هاروی

- نویسنده: گروه آموزشی قله
- انتشار: 20 اردیبهشت 04
- بدون دیدگاه
کتاب «مثل یک مرد فکر کن، مثل یک زن رفتار کن» از استیو هاروی یکی از کتابهای معروف در زمینه روابط انسانی و مشاوره زندگیه که از دیدگاه جالبی به تفاوتها و شباهتهای ذهنیت مردها و زنها میپردازه. هاروی توی این کتاب به طور خاص به مردها و زنها نکاتی میده که چطور در روابطشون موفقتر باشن. داستانی که در ادامه می خونید داستانی الهام گرفته از این کتابه که درباره زنی به نام «ایزابلا» ست که با تغییر نحوه نگرش و رفتار خودش، زندگی عاطفیش رو به طور چشمگیری بهبود بخشید.
شروع داستان:
ایزابلا یک زن ۳۵ ساله بود که چندین سال از زندگیاش رو در یک رابطه ناموفق سپری کرده بود. رابطهای که همیشه احساس میکرد در اون نادیده گرفته میشه و حتی شاید خودشه که به اشتباه به این رابطه ادامه میده. ایزابلا در ابتدا فکر میکرد که عشق باید بدون هیچگونه قید و شرطی باشه و به همین دلیل همیشه در روابطش از خودگذشتگی زیادی نشون میداد و همه چیز رو به طرف مقابلش واگذار میکرد. اما این رویکرد باعث میشد که همیشه احساس بیارزشی کنه و فکر کنه که کسی او رو واقعا درک نمیکنه.
روابط گذشتهی ایزابلا همه به همین شیوه پیش رفته بودند. او همیشه بیش از حد تلاش میکرد تا طرف مقابلش خوشحال باشه، اما در نهایت این خود ایزابلا بود که به شدت ناراضی و سرخورده میشد. چیزی که بیشتر از همه ناراحتش میکرد این بود که هیچکدوم از این روابط نتونسته بود به ازدواج یا یک رابطه پایدار تبدیل بشه. حتی در یکی از همین روابط، به او گفته شده بود که: «تو خیلی خوب هستی، اما شاید به اندازهای که من میخواهم نیستی.» این جمله ضربهای به قلب ایزابلا بود، چون احساس میکرد که همواره در تلاش بوده تا همه چیز رو برای دیگران بسازه و حالا خود او بدون هیچ دلیل واقعی رها شده.
تغییر در دیدگاه: شروع دوباره با درسهای استیو هاروی
ایزابلا پس از آخرین شکست عاطفیاش، تصمیم گرفت که دیگه از این به بعد به خودش توجه بیشتری بکنه. اون شروع به خوندن کتابهایی کرد که بتونه بهش کمک کنه تا روابط بهتری بسازه. یکی از کتابهایی که به شدت تأثیرگذار بود، «مثل یک مرد فکر کن، مثل یک زن رفتار کن» از استیو هاروی بود. این کتاب به ایزابلا کمک کرد که بفهمه مشکل اصلی او نه در طرف مقابلش، بلکه در نگرش خودش بود.
در این کتاب، استیو هاروی به زنها پیشنهاد میکنه که خودشان رو به عنوان یک اولویت در نظر بگیرن و اجازه ندن که هر کسی وارد زندگیشون بشه و وقت و انرژیشون رو تلف کنه. این موضوع برای ایزابلا به شدت جدید و غیرمنتظره بود. او همیشه خود را فدای دیگران میکرد، اما حالا به این نتیجه رسیده بود که برای داشتن یک رابطه سالم باید ابتدا خودِ خودش رو بشناسه و به خودش احترام بگذاره.
مراحل تغییر: از خودآگاهی تا خودمحوری مثبت
اولین قدمی که ایزابلا برداشت این بود که از خودخواهی به معنای منفی آن دوری کرد. در واقع، او یاد گرفت که باید ابتدا به خودش توجه کنه تا بتواند در یک رابطه سالم و موفق حضور داشته باشه. هاروی در کتابش توضیح میده که زنها باید از «خودگذشتگی» به «خودتوجهی» تغییر نگرش بدن. این یعنی اینکه نباید بهطور کامل خود رو در اختیار دیگران بذارید و هویت خودتون رو فراموش کنید. بلکه باید زمانی که وارد یک رابطه میشید، از خودتون خواستهها و نیازهای خاص خودتون رو هم مطرح کنید.
ایزابلا شروع کرد به بازنگری در الگوهای رفتاریش در روابط قبلی. او از خود پرسید: «آیا من به نیازهای خودم در این رابطه اهمیت دادم؟ آیا من به اندازه کافی برای خودم ارزش قائل شدم؟» برای ایزابلا این سوالها خیلی چالشبرانگیز بودند، چون قبلاً اصلاً به این مسائل فکر نمیکرد و بیشتر نگران رضایت طرف مقابلش بود.
او با این نگرش جدید تصمیم گرفت که روابطش رو بهطور کامل از نو شروع کنه. ایزابلا شروع کرد به گرفتن تصمیمات قاطعانهتر و به هیچ عنوان اجازه نداد که کسی بیاحترامی به او بکنه. او متوجه شد که این تنها در صورتی ممکن است که خودش را از «همیشه در دسترس بودن» برای دیگران بیرون بکشد.
نتیجه: به دست آوردن احترام و رابطهای موفق
چند ماه بعد، ایزابلا با یک مرد جدید آشنا شد. اما این بار، او دیگر به خود اجازه نمیداد که به راحتی همه چیز رو فدای طرف مقابل کنه. ایزابلا دیگر به روابطش با دقت بیشتری نگاه میکرد. این بار او برای خودش یک استاندارد و حد و مرز مشخص کرده بود. یکی از نکات مهمی که از استیو هاروی آموخته بود، این بود که باید به خودتون احترام بگذارید تا دیگران هم به شما احترام بگذارند.
این تغییر نگرش، نتیجهای شگفتانگیز برای ایزابلا داشت. او نه تنها توانست یک رابطه سالم و موفق با مردی پیدا کنه که به خواستهها و نیازهایش احترام میگذارد، بلکه خودش هم احساس ارزشمندی بیشتری داشت. او دیگر احساس نمیکرد که باید تمام تلاشش رو برای راضی کردن دیگران بکنه. حالا او میخواست که کسی وارد زندگیاش بشه که به او ارزش بده و از رابطهای برابر لذت ببره.
💡نتیجهگیری: احترام به خود، کلید موفقیت در روابط
داستان ایزابلا به خوبی نشون میده که روابط موفق زمانی اتفاق میافتند که افراد بتونن به خود احترام بذارند و خواستهها و نیازهای خودشون رو بیان کنن. کتاب «مثل یک مرد فکر کن، مثل یک زن رفتار کن» به ما یاد میده که نباید همیشه خودمون رو فدای دیگران کنیم تا کسی ما رو دوست داشته باشه. بلکه باید با عزت نفس و اعتماد به نفس وارد روابط بشیم و از دیگران هم بخواهیم که به ما همان احترام رو بگذارند.
ایزابلا با تغییر نگرش خودش از یک زن که همیشه در روابطش قربانی میشد، به زنی تبدیل شد که نه تنها به خودش احترام میذاشت، بلکه رابطهای سالم و متوازن هم پیدا کرد. این داستان به ما یاد میده که برای داشتن یک رابطه موفق، اولین قدم اینه که خودمون رو بشناسیم و به خودمون ارزش بدیم.✨
دوره جذب همسر ایدهآل بهت کمک میکنه عشق واقعی و شریک زندگی مناسب خودت رو پیدا کنی! با آموزشهای جذاب این دوره، روابط عاطفی موفق و پایدار بساز. همین امروز برای زندگی عاشقانهات قدم بردار! برای تهیه این دوره از اینجا ببینید. کلیک کنید.