• سه تست دیگه به بخش تست های روانشناختی اضافه شد. 3-2-1404

داستانی الهام گرفته از کتاب “525 نکته از زبان مدیران موفق” نوشته ی رن کولمن ، جایلز بری

۵۲۵ نکته از زبان مدیران موفق از ران کولمان داستان از کتاب قله
  • بدون دیدگاه

در ادامه داستانی می خوانید که از کتاب “525 نکته از زبان مدیران موفقنوشته ی رن کولمن، جایلز بری الهام گرفته شده است.

داستان در رابطه با یک مدیر اجرایی در یک شرکت بزرگ فناوری به نام جان است. جان مدیر یکی از بخش‌های کلیدی شرکت بود که در سال‌های ابتدایی حضورش در این پست، با مشکلات زیادی مواجه شد. اما این مشکلات نه تنها او را شکست نداد، بلکه او را به مدیری بهتر و رهبری قوی‌تر  تبدیل کرد. در این داستان، می‌توانیم ببینیم که چگونه یک مدیر می‌تواند از اشتباهات خود یاد بگیرد و مسیر جدیدی برای موفقیت بسازد.

شروع داستان:

جان وارد یک شرکت بزرگ فناوری شد که تیم‌های متعددی در بخش‌های مختلف داشتند. او به عنوان مدیر یکی از این تیم‌ها منصوب شد و با اعتماد به نفس زیادی شروع به کار کرد. او تصور می‌کرد که تجربه‌اش در حوزه‌های دیگر، می‌تواند به او کمک کند تا این تیم را به بهترین شکل هدایت کند.

با این حال، خیلی زود متوجه شد که وضعیت به این سادگی‌ها که فکر می‌کرد نیست. او با تیمی مواجه شد که هنوز خیلی از اعضای آن در حال یادگیری بودند و مشکلات ارتباطی زیادی میان اعضای تیم وجود داشت. جان تصور می‌کرد که تنها با دستور دادن و تصمیم‌گیری‌های سریع می‌تواند مسائل را حل کند، اما این روش باعث ایجاد دلسردی و اختلافات بیشتر در تیم شد.

این تجربه برای جان یک تلنگر بود. او خیلی سریع فهمید که راهی که انتخاب کرده، نه تنها مشکل را حل نکرده، بلکه باعث تشدید آن هم شده است.

مرحله دوم: یادگیری از اشتباهات و تغییر روش‌ها

بعد از مدتی شکست‌های کوچک و فشارهای زیاد، جان تصمیم گرفت که به جای استفاده از روش‌های قدیمی و دستوری، روش جدیدی را امتحان کند. او تصمیم گرفت که به تیمش گوش دهد و از تجربیات و ایده‌های آنها استفاده کند. در ابتدا، این کار کمی سخت بود. زیرا بسیاری از اعضای تیم او عادت کرده بودند که فقط دستورات بالا را دنبال کنند و از ارائه ایده‌های خود امتناع می‌کردند.

اما جان با صبر و پشتکار توانست فضای اعتماد را در تیم خود ایجاد کند. او شروع کرد به ارتباط بیشتر با اعضای تیم، به طور منظم با آنها جلسه می‌گذاشت و از آنها می‌خواست که نظراتشان را با او در میان بگذارند. او همچنین متوجه شد که باید به تیمش قدرت تصمیم‌گیری بدهد و به آنها این امکان را بدهد که خودشان در فرآیندهای کاری مشارکت کنند.

در این مرحله، یکی از نکات مهم کتاب “525 نکته از زبان مدیران موفق به ذهن جان آمد: “یک مدیر موفق باید رهبر تیم باشد، نه رئیس تیم”. این جمله برای جان بسیار معنی‌دار شد و او تصمیم گرفت به جای اینکه فقط تصمیم بگیرد، بیشتر به مربی و راهنمای تیم تبدیل شود.

مرحله سوم: نتایج شگفت‌انگیز

با گذشت زمان، تغییراتی که جان در شیوه مدیریتش ایجاد کرده بود، شروع به نشان دادن نتایج مثبت کرد. تیم او احساس حمایت و انگیزه بیشتری داشت و برای انجام کارها بیشتر به خود اعتماد می‌کردند. اعضای تیم جان دیگر از ایجاد ایده‌های جدید یا انتقاد سازنده نترسیدند، زیرا می‌دانستند که نظرشان برای جان ارزشمند است. یکی از اتفاقات جالب این بود که به محض اینکه اعضای تیم احساس کردند که شنیده می‌شوند و می‌توانند در تصمیم‌گیری‌ها مشارکت کنند، ایده‌های خلاقانه و نوآورانه بیشتری به ذهنشان رسید. این تغییر رویکرد باعث شد که تیم به راحتی به اهداف شرکت نزدیک شود و پروژه‌ها با کیفیت بهتری اجرا شوند.

جان پس از مدتی با اعتماد به نفس بیشتری توانست نقش خود را در سازمان ایفا کند. او به سرعت متوجه شد که وقتی به تیم خود گوش می‌دهد و از آنها قدردانی می‌کند، نتایج شگفت‌انگیز به دست می‌آید. در واقع، او توانست از یک مدیر دستوری به یک رهبر الهام‌بخش تبدیل شود.

مرحله چهارم: درس‌های مهم از داستان جان

یکی از مهم‌ترین نکات این داستان این است که مدیران موفق کسانی هستند که از اشتباهات خود یاد می‌گیرند و به دنبال رشد و توسعه فردی خود هستند. جان از تجربیات خود آموخت که تصمیم‌گیری‌های سریع و دستوری ممکن است در کوتاه‌مدت جواب دهد، اما در بلندمدت به فرهنگ سازمانی آسیب می‌زند. بنابراین، ایجاد فضای باز برای گفتگو، شنیدن نظرات تیم، و تشویق به خلاقیت، از عوامل مهمی هستند که می‌توانند سازمان را به سوی موفقیت هدایت کنند.

برای جان، مهم‌ترین درسی که آموخت این بود که رهبری موفق، بیشتر از دستورات و تصمیمات سریع به ایجاد اعتماد، همدلی، و احترام متقابل بستگی دارد.

💡نتیجه‌گیری:

این داستان نشان می‌دهد که حتی مدیران با تجربه هم ممکن است در ابتدا اشتباهاتی داشته باشند، اما با پذیرش این اشتباهات و یادگیری از آنها، می‌توانند به مدیران موفق‌تری تبدیل شوند. داستان جان یکی از هزاران داستان موفقیت است که می‌تواند الهام‌بخش بسیاری از مدیران و کارآفرینان باشد که می‌خواهند با یادگیری مستمر و رشد شخصی، به موفقیت‌های بزرگ دست یابند.

این داستان همزمان با ارائه نکات آموزنده و الهام‌بخش، به مخاطب یادآوری می‌کند که رهبری واقعی از جایی شروع می‌شود که شما به تیم خود احترام بگذارید، به آنها گوش دهید، و فرصت رشد و یادگیری را فراهم کنید.✨

دوره فن بیان و سخنرانی بهت یاد می‌ده با کلمات، قلب‌ها رو تسخیر کنی و در هر جمعی بدرخشی! مهارت‌های ارتباطی‌ات رو تقویت کن و تاثیرگذاریت رو چند برابر کن. حالا وقتشه که صدات شنیده بشه! برای تهیه این دوره از اینجا ببینید. کلیک کنید.

مطالب مرتبط

خواهشمندیم برای فرستادن دیدگاه، وارد ناحیه کاربری خود شوید.

پر بازدیدترین‌ها

نوشته‌ای برای نمایش پیدا نشد

مطالب تصادفی