گروه آموزشی قله

شروع داستان:

در ابتدا، من مثل خیلی‌های دیگر فکر می‌کردم که موفقیت به شانس، فرصت یا حتی شجاعت نیاز دارد. همیشه در جستجوی راه‌حل‌های سریع بودم و به سرعت دنبال نتیجه می‌گشتم. در آن زمان، باور داشتم که موفقیت برای افراد خاصی است و نه من! در دانشگاه به‌طور خاص، وقتی کارهای سخت و دشوار پیش می‌آمد، همیشه فکر می‌کردم که شاید من استعداد یا توانایی انجام این کارها را ندارم.

اما همه‌چیز تغییر کرد زمانی که کتاب “افراد موفق چگونه فکر می‌کنند” نوشته ی جان سی مکسول را خواندم. وقتی شروع به خواندن کردم، اولین نکته‌ای که متوجه شدم این بود که موفقیت تنها به میزان تلاش یا شجاعت ما بستگی ندارد؛ بلکه بیشتر به نوع تفکری که داریم بستگی دارد. مکسول در کتابش تاکید می‌کند که افراد موفق ویژگی‌های خاصی دارند که باعث می‌شود در مسیر موفقیت حرکت کنند.

گام اول: داشتن تفکر مثبت و خوش‌بینی

یکی از اولین نکاتی که مکسول در کتابش مطرح می‌کند، قدرت تفکر مثبت است. او می‌گوید که افراد موفق همیشه به موقعیت‌ها از زاویه مثبت نگاه می‌کنند. آن‌ها از مشکلات به‌عنوان فرصت‌های یادگیری و رشد استفاده می‌کنند و به جای اینکه در برابر چالش‌ها تسلیم شوند، همیشه راه‌حل‌هایی برای عبور از آن‌ها پیدا می‌کنند.

این نکته برای من بسیار جدید بود. قبلاً همیشه به مشکلات به چشم موانعی نگاه می‌کردم که مانع از پیشرفت من می‌شدند. اما بعد از خواندن این کتاب، به خودم گفتم: “چرا من نباید مشکلات را به‌عنوان فرصت‌هایی برای یادگیری و پیشرفت ببینم؟”

در زندگی کاری‌ام، خیلی سریع شروع کردم به تغییر نگرشم. وقتی با چالشی مواجه می‌شدم، به جای اینکه نگرانی به دل راه بدهم، سعی می‌کردم آن را به‌عنوان فرصتی برای بهبود خود ببینم. این تغییر در نگرش باعث شد که اعتماد به نفس من بالا برود و به‌طور مداوم در حل مشکلات به نتایج بهتری برسم.

گام دوم: تفکر بلندمدت و پایبندی به هدف‌ها

مکسول در کتابش تاکید زیادی بر تفکر بلندمدت دارد. او می‌گوید که افراد موفق به‌طور مداوم به اهداف بلندمدت خود فکر می‌کنند و برای رسیدن به آن‌ها، در لحظات سختی که ممکن است مسیر دشوار شود، همچنان پایبند می‌مانند. آن‌ها از شکست‌ها به‌عنوان بخشی از فرآیند یاد می‌گیرند و هرگز از هدف‌هایشان دست نمی‌کشند.

در حالی که من همیشه به‌طور کوتاه‌مدت به نتایج فکر می‌کردم و از هر مشکلی به‌راحتی ناامید می‌شدم، پس از خواندن این بخش از کتاب، شروع به تمرکز بر روی اهداف بلندمدت‌ام کردم. به خودم گفتم که اگر می‌خواهم در زندگی حرفه‌ای‌ام موفق شوم، باید بیشتر به فرآیند رشد و پیشرفت نگاه کنم تا به نتیجه فوری.

این تفکر باعث شد که در مواجهه با سختی‌ها و موانع، از آن‌ها ناامید نشوم و به جای آن‌ها از هر اشتباه و شکست یاد بگیرم. یکی از بزرگ‌ترین چالش‌های من در دوران کارآموزی در یک شرکت بزرگ، زمان‌هایی بود که احساس می‌کردم هیچ پیشرفتی ندارم. اما با تفکر بلندمدت، توانستم به هدف‌هایم ایمان بیاورم و از هر مرحله به عنوان گامی رو به جلو نگاه کنم.

گام سوم: عمل کردن و نه فقط فکر کردن

مکسول همچنین بر این نکته تاکید دارد که تفکر به تنهایی کافی نیست. افراد موفق علاوه بر تفکر صحیح، باید عمل کنند. او می‌گوید که تفکر بدون عمل هیچ نتیجه‌ای به همراه نخواهد داشت و باید برای رسیدن به موفقیت دست به اقدام بزنیم.

این نکته به طور خاص برای من تحول‌آفرین بود. پیش از آن، من همیشه درباره ایده‌ها و اهداف بزرگ فکر می‌کردم اما هیچ‌وقت آن‌ها را به مرحله عمل نمی‌رساندم. همیشه منتظر شرایط “مناسب” بودم، تا شاید زمانی برسد که بتوانم گام‌های بزرگ بردارم.

اما بعد از مطالعه این کتاب، متوجه شدم که هیچ‌گاه شرایط کاملاً مناسب برای شروع کار وجود ندارد. بهترین زمان برای شروع، همین حالاست! شروع به کارهای کوچک و گام‌های تدریجی کردم و این کارها باعث شد که به تدریج به اهدافم نزدیک‌تر شوم.

گام چهارم: باور به خود و خودسازی مداوم

یکی دیگر از نکات کلیدی که مکسول به آن اشاره می‌کند، قدرت باور به خود و توانایی‌های شخصی است. او می‌گوید که افراد موفق به خودشان ایمان دارند و همیشه به دنبال خودسازی و بهبود مستمر هستند. آن‌ها به توانایی‌های خود اعتماد دارند و می‌دانند که می‌توانند به هر هدفی دست یابند اگر باور کنند که می‌توانند.

این بخش از کتاب برای من به شدت الهام‌بخش بود. چون همیشه احساس می‌کردم که توانایی‌های من به اندازه کافی نیستند. اما پس از خواندن این بخش، به خودم گفتم که موفقیت چیزی است که باید باور کنم و خودم را برای آن آماده کنم. بنابراین شروع کردم به تقویت مهارت‌هایم و سرمایه‌گذاری بر روی یادگیری مداوم. هر روز برای یادگیری چیزهای جدید وقت می‌گذاشتم و این باعث شد که روز به روز اعتماد به نفس من بیشتر شود.

گام پنجم: توجه به مردم و کمک به دیگران

مکسول در نهایت اشاره می‌کند که افراد موفق همیشه به دیگران کمک می‌کنند و در روابط خود با دیگران صادقانه و با احترام عمل می‌کنند. در واقع، موفقیت واقعی برای آن‌ها زمانی به دست می‌آید که بتوانند به دیگران کمک کنند و در رشد و پیشرفت دیگران سهیم باشند.

این نکته برای من خیلی اهمیت داشت. پیش از آن، در مسیر موفقیت خودم، بیشتر تمرکز روی خودم و پیشرفت شخصی‌ام بود. اما با مطالعه این کتاب، متوجه شدم که واقعی‌ترین موفقیت‌ها زمانی به دست می‌آید که بتوانم به دیگران کمک کنم و در موفقیت‌شان شریک باشم.

این نگرش جدید باعث شد که شروع کنم به همکاری بیشتر با همکارانم و به آن‌ها کمک کنم تا مهارت‌های خود را ارتقا دهند.

این نه تنها روابط بهتری بین ما ایجاد کرد، بلکه باعث شد که در نهایت در کار خود موفق‌تر باشم.