• سه تست جدید به بخش تست های روانشناختی اضافه شد. 4-2-1404

داستان الهام‌ گرفته از کتاب “جادوی سپاسگزاری” نوشته‌ی راندا برن

جادوی سپاسگزاری از راندا برن داستان از کتاب قله
  • بدون دیدگاه

یه داستان الهام‌ گرفته از کتاب جادوی سپاسگزاری” نوشته‌ی “راندا برن” 

در ادامه داستان خانمی رو می خونید که توی سخت ترین شرایط زندگی، تونست ورق و برگردونه، اونم فقط با سپاسگزاری

 شروع داستان:

ماجرا از اینجا شروع می‌شه که این خانوم (که اسمش تو کتاب نیومده، ولی واقعیه) بعد از یه شکست سنگین مالی، با دختر کوچیکش تنها می‌مونه. شوهرش ولشون کرده بوده، کارش رو از دست داده بوده، حتی پول نون شب هم نداشته. حساب بانکی‌ش خالی بوده، یخچالش تقریباً خالی، و فقط یه بسته ماکارونی تو کابینت داشته.

اون روزا حسابی مستأصل بوده. نمی‌دونسته باید چی‌کار کنه. تا اینکه کتاب “The Secret” (راز) رو می‌خونه. همون‌جا جرقه‌ی اول تو ذهنش زده می‌شه. ولی با خودش می‌گه: «باشه، قانون جذب و اینا رو قبول دارم، ولی الان شکممون گرسنه‌س… چطوری با فکر مثبت نون بخریم؟»

همون موقع، تصمیم می‌گیره که تمرین‌های جادوی سپاسگزاری رو شروع کنه. یکی از تمرین‌ها اینه که انگار همه چیزهایی که می‌خوای، از قبل بهت داده شده و بابتشون باید تشکر کنی. اونم با یه حس قشنگ و واقعی.

پس یه دفتر برمی‌داره و یه لیست خرید درست می‌کنه. همه چیزهایی که لازم داره رو می‌نویسه: شیر، تخم‌مرغ، نون، میوه، حتی یه شام خوشمزه برای دختر کوچیکش. بعد زیرش می‌نویسه: «ممنونم، خدایا. واقعاً ازت ممنونم که همه اینا رو برام فراهم کردی. ممنون که به یادم بودی. ممنونم که مواظبمون هستی.»

اون روز، با همون دفتر و دل پر از امید، می‌ره بیرون تا قدم بزنه و هوا بخوره. نه پول داره، نه کارت اعتباری. فقط یه امید تو دلشه و یه حس عجیب که انگار واقعاً همه چی رو داره. راه می‌ره و به خودش می‌گه: «ممنونم که این همه نعمتو دارم.»

وسط خیابون، یه آشنای قدیمی رو می‌بینه. یه خانومی که خیلی وقته ازش خبر نداشته. اون خانوم همین‌طور که از حال و روزش می‌پرسه، یهو می‌گه: «می‌دونی چیه؟ یه چیزی به دلم افتاده، بیا بریم یه چیزی بخوریم، مهمون من!» اینا می‌رن یه رستوران کوچیک، یه غذای گرم می‌خورن. بعد اون خانوم بدون اینکه چیزی بدونه، چند تا بسته‌ی مواد غذایی هم براش می‌خره و می‌گه: «اینا رو برای دخترت ببر.»

همون شب، وقتی برگشت خونه، دید تقریباً همه‌ی چیزایی که تو لیستش نوشته بود، به نوعی به دستش رسیده. نه با زور، نه با قرض، فقط با حس سپاسگزاری و یه باور کوچیک.

ولی داستان اینجا تموم نمی‌شه.

از اون روز به بعد، هر روز صبح زود بیدار می‌شه، یه لیست سپاسگزاری می‌نویسه. حتی بابت چیزایی که هنوز نداره، انگار که داره، تشکر می‌کنه. می‌نویسه: «ممنونم برای شغل خوبم… ممنونم برای خونه‌ی قشنگم… ممنونم برای حساب بانکی پر از پول…»

کم‌کم نشونه‌ها شروع می‌کنن به اومدن. یه آگهی کاری می‌بینه، می‌ره مصاحبه، قبول می‌شه. بعد از مدتی یه خونه‌ی کوچیک اجاره می‌کنه. زندگیش قدم به قدم رو به جلو می‌ره. شکرگزاری مثل یه چراغ روشنایی مسیرشو نشون می‌ده.

تا جایی که بعد از چند ماه، خودش برای چند نفر دیگه بسته‌ی غذایی می‌خره، چون باور داره دنیا جوری ساخته شده که هرچی بیشتر تشکر کنی، بیشتر بهت می‌ده.

نکته‌ی قشنگ این داستان اینه که اون خانوم توی سخت‌ترین روزاش، انتخاب کرد که تمرکز نکنه روی نداشته‌ها. بلکه شکر کنه برای چیزایی که هنوز نداره، ولی باور داشت که تو راهن.

کتاب جادوی سپاسگزاری پر از همچین داستان‌هاییه. ولی این یکی یه چیزی بیشتر از بقیه داشت… چون نشون می‌داد حتی اگه ته چاه باشی، باز با یه دونه «ممنونم» می‌تونی شروع کنی به بالا اومدن.

💡 نتیجه گیری

اگه یه روز حس کردی همه درا به روت بسته‌ست، اگه حس کردی چیزی نداری که بابتش خوشحال باشی، فقط یه کاغذ بردار. بنویس بابت چی می‌تونی تشکر کنی. شاید حتی بابت همون نفسی که می‌کشی. و اگه دلت خواست، بابت چیزایی که هنوز نداری هم بنویس… چون ممکنه زودتر از اون چیزی که فکرش رو می‌کنی، برسن در خونه‌ت. ✨

دوره رهایی از افسردگی مثل یه نور امید، بهت کمک می‌کنه از تاریکی خارج شی و دوباره شادی رو تجربه کنی! با ابزارهای ساده و کاربردی، زندگیت رو پر از حس خوب کن. همین حالا برای خودت یه قدم مثبت بردار! برای تهیه این دوره از اینجا ببینید. کلیک کنید.

مطالب مرتبط

خواهشمندیم برای فرستادن دیدگاه، وارد ناحیه کاربری خود شوید.