هیچ پاسخ منفی نتونست جلوی خواننده شدن کیت اسمیت رو بگیره

- نویسنده: گروه آموزشی قله
- انتشار: 5 اردیبهشت 04
- بدون دیدگاه
“تصور کن هر درو به روت ببندن، ولی تو با یه میکروفون و یه قلب پر امید آسمون رو بشکافی—کیت اسمیت اینجوری صداش رو به میلیونها نفر رسوند و نشون داد پشتکار معجزه میکنه.”
بهار 1926 بود. توی یه سالن تئاتر شلوغ توی نیویورک، کیت اسمیت، یه دختر 19 ساله با قد بلند و هیکل درشت، با یه لباس ساده آبی که خودش دوخته بود، پشت پرده وایستاده بود.
قلبش تند میزد، دستاش عرق کرده بود، و صدای همهمه تماشاچیا مثل موج دریا توی گوشش میپیچید.
از بچگی عاشق آواز خوندن بود—توی خونهشون توی واشنگتن دیسی، کنار رادیوی قدیمی، با آهنگای کلیسا بزرگ شده بود.
حالا میخواست خواننده بشه، ولی دنیا انگار نمیخواست صداشو بشنوه.
به خودش گفت: “اگه امشب بترسم، دیگه هیچوقت نمیتونم.”
ولی شروع کارش مثل راه رفتن توی یه کوچه بنبست بود.
وقتی اولین بار توی 17 سالگی برای یه نمایش تست داد، کارگردان با یه نگاه سرد گفت: “دختر، تو زیادی گندهای برای صحنه—خوانندهها باید ظریف باشن.” ردش کردن.
رفت سراغ یه گروه تئاتر دیگه، اونجا هم گفتن: “صدا داری، ولی قیافهت به دل نمیشینه.”
هر بار که نه میشنید، انگار یه سنگ می خورد به شیشه ی رویاهاش.
خانوادش میگفتن: “کیت، برو پرستاری یاد بگیر، این کار مال تو نیست.”
دوستاش، که توی کافههای کوچیک واشنگتن باهاش قهوه میخوردن، مسخرهش میکردن: “با این هیکل میخوای ستاره شی؟”
همه با اولین باد مخالف، کشتی امیدشو به گل می نشست.
اکثر آدما با این نهها، رویاهاشون رو میذاشتن توی یه جعبه و درش رو قفل میکردن.
مثل مارگارت، همسایهشون، که میخواست نقاش بشه، ولی بعد اولین انتقاد قلممو رو زمین گذاشت و گفت: “اگه الان اینه، تا آخرشم چیزی نمیشم.”
یا جورج، پسر مغازهدار محل، که بعد یه ماه کار توی کارخونه گفت: “اگه شروعش اینقدر سخته، دیگه نمیرم دنبالش.”
همه فکر میکردن اگه اول راه چیزی گیرت نیاد، آخرشم همونه.
ولی کیت از اوناش نبود—نه از اونایی که تکون نمیخورن، از اونایی که آرومآروم بالا میرن و قله رو میگیرن.
یه شب، توی همون سالن سال 1926، وقتی نور صحنه افتاد رو صورتش و میکروفون جلوش بود، نفس عمیق کشید و شروع کرد به خوندن
—”When the Moon Comes Over the Mountain”
. صداش مثل یه نسیم گرم پر کرد سالن رو.
تماشاچیا اول ساکت شدن، بعد دست زدنشون مثل رعد و برق ترکید.
همون شب، یه تهیهکننده به اسم تونی شِی اومد پشت صحنه و گفت: “دختر، تو یه جواهری—بیا باهام قرارداد ببند.”
کیت با چشمایی که از اشک برق میزد گفت: “فقط اگه بذارین خودم باشم.”
اون قرارداد شد اولین پلهش.
از اونجا به بعد، کیت دیگه وای نایستاد.
سال 1931، توی رادیو برنامه خودش رو شروع کرد
—”Kate Smith Sings”—
و صداش توی خونههای آمریکا پیچید.
مردم عاشق صدایی شدن که غم و امید رو با هم داشت.
توی دهه 30، وقتی افسردگی بزرگ همه رو له کرده بود، آهنگ “God Bless America” رو خوند—
یه اجرا که اشک میلیونها نفر رو درآورد و به نماد امید کشورش تبدیل شد.
تا آخر عمرش، تا 1986، بیشتر از 3000 اجرا توی رادیو، تلویزیون و صحنه داشت.
نه فقط خواننده شد، بلکه یه افسانه—کسی که رئیسجمهور فرانکلین روزولت بهش گفت: “تو روح آمریکا رو زنده کردی.”
حالا که به اون روزای اول نگاه میکنم، میبینم اون نهها مثل خاکستر بودن—سرد و سنگین، ولی زیرش آتیش پشتکار کیت شعله میکشید.
اگه با اولین رد شدن جا زده بود، صداش هیچوقت از اون سالن تنگ بیرون نمیاومد.
کیت بهم یاد داد که کندی اول کار، قفل درِ موفقیته—فقط باید کلیدش رو بچرخونی و راهتو شروع کنی.
پ ن: “کیت اسمیت با نههای دنیا فکر کرد صداش گم میشه، ولی با پشتکار از یه سالن کوچیک به قلب میلیونها نفر رسید—کندی شروع، پایان راه نیست.” برام توی کامنت بنویس.
دوره فروش موفق، رازهای تبدیل شدن به یک فروشنده حرفهای رو بهت نشون میده! با تکنیکهای کاربردی این دوره، فروشات رو چند برابر کن و به درآمد رویاییات برس. فرصت رو از دست نده، الان وقت موفقیته! برای تهیه این دوره از اینجا ببینید. کلیک کنید.