گروه آموزشی قله

شروع داستان: جولی و تغییرات زندگی‌اش با نوشتن

جولی، زنی ۳۳ ساله بود که در یک شرکت متوسط به عنوان مدیر پروژه کار می‌کرد. او در ظاهر زندگی خوبی داشت: شغلی با درآمد خوب، خانه‌ای راحت و رابطه‌ای معقول با خانواده و دوستان. اما جولی همیشه احساس می‌کرد که در زندگی‌اش چیزی کم است. او از اینکه هر روز همان کارهای تکراری را انجام می‌دهد و هیچ پیشرفتی در زندگی شخصی یا حرفه‌ای‌اش نمی‌بیند، ناراضی بود. به نظر می‌رسید که زندگی‌اش در یک مسیر یکنواخت و بی‌انگیزه گیر کرده است.

چندین بار تلاش کرده بود که تغییراتی در زندگی‌اش ایجاد کند، اما همیشه به دلیل نداشتن اهداف واضح و برنامه‌ریزی مشخص، به سرعت از مسیر خود منحرف می‌شد. حتی با اینکه جولی در مورد موفقیت‌های بزرگ خود در ذهنش می‌اندیشید، هر بار که تلاش می‌کرد تا آن‌ها را به واقعیت تبدیل کند، احساس می‌کرد که نمی‌تواند قدم‌های درستی بردارد. اما یک روز، همه چیز تغییر کرد.

در یک جلسه آموزشی که در محل کارش برگزار شده بود، جولی با کتاب «بنویس تا اتفاق بیفتد» آشنا شد. سخنران این جلسه به او گفت که نوشتن می‌تواند به طور قابل توجهی به رسیدن به اهداف کمک کند. این جمله جولی را تکان داد. او هیچ‌گاه فکر نکرده بود که نوشتن می‌تواند ابزاری این‌چنین قدرتمند برای تغییر زندگی باشد. همان شب، تصمیم گرفت کتاب را بخرد و شروع به مطالعه آن کند.

گام اول: شفاف‌سازی اهداف از طریق نوشتن

هنری کلاوسر در کتابش تأکید می‌کند که نوشتن، فرآیندی است که به شما کمک می‌کند افکار و احساسات خود را شفاف کنید و اهداف‌تان را به وضوح ببینید. در یکی از بخش‌های کتاب، کلاوسر توضیح می‌دهد که باید اهداف‌تان را با جزئیات بنویسید و دقیقا مشخص کنید که چه می‌خواهید. جولی پس از خواندن این قسمت، تصمیم گرفت که هدف‌هایش را به طور مشخص روی کاغذ بیاورد.

او شروع به نوشتن اهداف کوتاه‌مدت و بلندمدت خود کرد. جولی هدف‌هایی داشت که در ابتدا از نظرش دست نیافتنی به نظر می‌رسیدند، اما وقتی که آنها را روی کاغذ آورد، احساس کرد که بخشی از مسیر برای رسیدن به آن‌ها مشخص شده است. اهدافش شامل ارتقای شغلی، بهبود روابط شخصی و حتی سفر به کشورهای مختلف بود.

برای مثال، جولی نوشت: «من می‌خواهم در شش ماه آینده در یک پروژه بین‌المللی شرکت کنم» یا «من می‌خواهم هر ماه یک روز برای خودم در کنار طبیعت باشم». نوشتن این اهداف باعث شد که جولی احساس کند برای اولین بار، تمام این خواسته‌ها واقع‌گرایانه و دست‌یافتنی هستند.

گام دوم: نوشتن به عنوان یک ابزار برای ایجاد انگیزه

یکی دیگر از مفاهیم مهم در کتاب «بنویس تا اتفاق بیفتد» این است که نوشتن می‌تواند به عنوان یک ابزار بسیار موثر برای ایجاد انگیزه عمل کند. هنگامی که شما اهداف‌تان را می‌نویسید، از آن‌ها به عنوان یک یادآوری روزانه استفاده می‌کنید که شما به دنبال چه چیزی هستید. این باعث می‌شود که هر روز بیشتر به سمت آن هدف‌ها حرکت کنید.

جولی با استفاده از این تکنیک، تصمیم گرفت که هر روز بخشی از اهداف خود را یادداشت کند. او نوشتن را به یک عادت روزانه تبدیل کرد و هر شب قبل از خواب، یک صفحه از دفتر خود را پر می‌کرد. این نوشتن به او انگیزه می‌داد تا اقدامات روزانه‌اش را مطابق با اهداف‌اش تنظیم کند.

او در این یادداشت‌ها می‌نوشت: «امروز من یک قدم دیگر به هدف شغلی‌ام نزدیک شدم»، یا «من امروز تصمیم گرفتم که به خودم بیشتر اهمیت بدهم و یک ساعت در روز فقط به ورزش بپردازم». نوشتن این جملات باعث می‌شد که جولی احساس کند در مسیر درست قرار دارد و انگیزه‌اش برای پیگیری اهدافش دوچندان می‌شد.

گام سوم: تغییر نگرش و مواجهه با چالش‌ها

یکی از قسمت‌های مهم کتاب که جولی را به شدت تحت تأثیر قرار داد، بخش مربوط به چالش‌ها و موانعی بود که ممکن است در مسیر رسیدن به اهداف پیش بیاید. هنری کلاوسر توضیح می‌دهد که ممکن است برخی از افراد با موانعی چون ترس از شکست، کمبود اعتماد به نفس یا حتی فشارهای خارجی مواجه شوند. اما چیزی که در این میان اهمیت دارد، این است که چطور با این موانع روبه‌رو شویم و آنها را به عنوان فرصتی برای رشد ببینیم.

جولی زمانی که با چالش‌هایی در مسیر رسیدن به اهدافش روبه‌رو می‌شد، از تکنیک‌های کتاب برای مواجهه با این مشکلات استفاده می‌کرد. مثلا وقتی متوجه شد که در محل کارش به دلیل نداشتن تجربه بین‌المللی نمی‌تواند در پروژه‌های جهانی شرکت کند، به جای اینکه ناامید شود، شروع به نوشتن جملاتی مانند «من به توانایی‌هایم اعتماد دارم» و «من می‌توانم هر چالشی را پشت سر بگذارم» کرد. این جملات به او کمک کردند تا ذهنیت خود را تغییر دهد و از این چالش‌ها به عنوان فرصتی برای یادگیری بیشتر و گسترش افق‌های شغلی خود استفاده کند.

گام چهارم: مشاهده تغییرات و جشن گرفتن موفقیت‌ها

چند ماه بعد، جولی شاهد تغییرات بزرگی در زندگی‌اش بود. او توانسته بود با استفاده از نوشتن، به بسیاری از اهدافش دست یابد. او نه تنها در پروژه‌های بین‌المللی شرکت کرد، بلکه توانست با انجام کارهایی مانند ارتقای مهارت‌های زبان خارجی و توسعه روابط حرفه‌ای، مسیر شغلی خود را به طور قابل توجهی تغییر دهد.

یکی از موفقیت‌های بزرگ جولی، پذیرش یک پست مدیریتی در یک شرکت بین‌المللی بود که پیش از این به نظرش غیرممکن می‌رسید. او حالا به این باور رسیده بود که نوشتن نه تنها به او کمک کرد تا اهدافش را شفاف‌سازی کند، بلکه به او انگیزه داد که هر روز برای رسیدن به آن‌ها تلاش کند.