داستانی الهام گرفته از کتاب “برای نویسنده شدن” نوشتهی دروتیا برند

- نویسنده: گروه آموزشی قله
- انتشار: 20 اردیبهشت 04
- بدون دیدگاه
داستانی الهام گرفته از کتاب فوقالعادهی «برای نویسنده شدن» نوشتهی دروتیا برند
شروع داستان:
امید همیشه دوست داشت بنویسه.
از اون بچههایی بود که دفترهای خاطراتش پر از نوشتههای خلاقانه، شعرهای نصفهنیمه، و داستانهای تخیلی بود که حتی خودش هم یادش نمیموند تهش چی شد!
ولی وقتی بزرگ شد، زندگی رفت سمت کارهای جدیتر: دانشگاه، شغل، مسئولیت، قبض، قسط…
هر وقت بهش میگفتن: «چرا دیگه نمینویسی؟»
با یه لبخند خسته میگفت: “وقت نمیکنم… تازه کی میخونه آخه؟!”
اما درونش یه چیزی مدام صدا میزد: «بنویس… فقط بنویس.»
تا اینکه یه روز یه کتاب کوچیک اما پرمغز دستش رسید. «برای نویسنده شدن» از دروتیا برند.
اولش گفت: “باز یکی دیگه از این کتابهای انگیزشی که میگه بنویس تا موفق شی؟”
ولی خیلی زود فهمید این کتاب فرق داره… خیلی فرق.
جادوی صبح زود
یکی از مهمترین حرفای کتاب، اینه که باید هر روز صبح، قبل از اینکه ذهنمون پر از هیاهو بشه، بنویسیم.
نه برای انتشار، نه برای شاهکار بودن، فقط برای نوشتن.
دروتیا میگه: “قبل از اینکه حتی با کسی صحبت کنی، فقط بشین و بنویس. بدون فکر، بدون قضاوت.”
امید گفت بذار امتحان کنم. یه روز صبح ساعت ۶، با هزار زور از رختخواب بیرون اومد، لپتاپش رو باز کرد و شروع کرد به نوشتن:
“نمیدونم چی باید بنویسم. چشمام سنگینه. صدای پرندهها میاد. دیشب خواب دیدم توی یه کوه برفیام…”
همینطور نوشت و نوشت… بدون توقف. ۳ صفحه پر شد. بعد که بلند شد، حس کرد سبکتره، پر از ایدهست، و یه چیزی توی دلش زنده شده.
فرداش، دوباره همین کار رو کرد. بعد فرداش. و بعدش. تا اینکه یه روز وسط نوشتنهاش، یه داستان قشنگ از دل ذهنش بیرون اومد. یه شخصیت ساخت. یه فضا. یه صدا.
با خودش گفت: “این میتونه یه داستان کوتاه بشه!”
مغز منطقی vs مغز خلاق
یکی از جذابترین نکات کتاب دروتیا اینه که ما دوتا مغز داریم:
- یه بخش منطقی که میخواد همهچی مرتب، درست، بینقص و منطقی باشه
- یه بخش خلاق که دیوونه ی بازیه! ایده خلق میکنه، خیالپردازه، میخواد آزاد باشه
و دروتیا میگه باید یاد بگیری این دوتا رو بشناسی و جداگانه کنترلشون کنی.
امید فهمید که تا حالا همهاش دنبال «درست نوشتن» بوده، واسه همینه که هیچوقت نمیتونسته شروع کنه.
ولی حالا فهمید که اول باید فقط بنویسه، بدون وسواس، بدون فکر به نتیجه.
عادت نویسندگی: از رویا تا روزمره
کتاب یه پیشنهاد مهم داره:
«هر روز یک زمان ثابت مشخص کن برای نوشتن، و اون زمان رو مثل یه قرار مهم رعایت کن. اگه خودتو نویسنده بدونی، باید مثل یه نویسنده زندگی کنی.»
امید تصمیم گرفت هر روز صبح از ۶ تا ۶:۳۰ فقط بنویسه.
نه برای پول، نه برای چاپ، فقط برای اینکه یاد بگیره مثل یه نویسنده فکر کنه، ببینه، و بنویسه.
بعد از یه ماه، توی گوگلداکسش حدود ۴۰ هزار کلمه نوشته بود!
- داستانکها
- ایدههای مقاله
- حتی خاطراتی که یادش نمیاومد هنوز توی ذهنشه
و مهمتر از همه، داشت از نوشتن لذت میبرد.
انتشار اولین داستان
چند ماه بعد، یکی از اون داستانکها که با تمرینهای صبحگاهی شروع شده بود، انقدر جون گرفت که امید گفت:
“چرا نفرستمش برای یه مجله ادبی؟“
با کلی تردید و استرس، فرستادش. و بعد از چند هفته، یه ایمیل اومد:
«داستان شما با عنوان “سکوت چهارشنبهها” برای چاپ در شماره آینده انتخاب شده است.»
امید زد زیر گریه. نه فقط برای چاپشدن،
برای اینکه بالاخره باور کرده بود: «من یه نویسندهام. فقط باید اجازه میدادم بنویسم.»
چند جمله قشنگ از کتاب:
🖊️ «نویسندگی، تمرین خلاقیت بدون ترس است.»
🖊️ «منتظر الهام نباش. الهام توی عمله، نه توی فکر.»
🖊️ «اول بنویس، بعد ویرایش کن. نه همزمان.»
🖊️ «تو از قبل نویسندهای، فقط باید باورش کنی.»
اینم از داستان امید و جادوی کتاب دروتیا برند.
نویسنده شدن با رویا شروع میشه، ولی با عمل مداوم واقعی میشه.
💡 نتیجه گیری:
اگه تو هم…
- همیشه دلت میخواد بنویسی ولی نمیدونی از کجا شروع کنی…
- حس میکنی نوشتههات خوب نیستن…
- از قضاوت بقیه میترسی…
- یا فکر میکنی وقت نداری…
کتاب «برای نویسنده شدن» بهت میگه:
“بشین. ساکت باش. و فقط بنویس. هر روز. کمکم بقیه راه خودش باز میشه.” ✨
با دوره پاکسازی ضمیر ناخودآگاه، موانع ذهنیات رو حذف کن و به آرامش و موفقیت درونی برسی! این دوره با روشهای علمی بهت یاد میده چطور ذهنت رو بازسازی کنی. الان وقت تغییر بزرگه، شروع کن! برای تهیه این دوره از اینجا ببینید. کلیک کنید.