• سه تست دیگه به بخش تست های روانشناختی اضافه شد. 3-2-1404

با ی تکنیک کوچیک وال استریت را فتح کرد

با ی تکنیک کوچیک وال استریت را فتح کرد
  • بدون دیدگاه

“تصور کن سواد مالی‌ت کم باشه، ولی توی یه دفتر شلوغ نیویورک،وسط اون همه غول های اقتصادی بخوایی سری تو سرها داشته باشی. 

شروع داستان:

پاییز 1982 بود. توی یه آپارتمان کوچیک توی منهتن، زیر نور یه لامپ رومیزی که یه سایه کم‌رنگ روی دیوار چوبی می‌نداخت.

 جیمی دیمون، یه مرد 26 ساله با موهای ژولیده و یه دفترچه سیاه که همیشه توی جیبش بود، نشسته بود.

تازه از هاروارد بیزینس اسکول فارغ‌التحصیل شده بود و توی American Express کار می‌کرد—یه شغل معمولی توی بخش مالی که بیشتر شبیه حسابداری بود تا بانکداری وال استریت.

سواد مالی‌ش اون‌قدرا بالا نبود؛ توی دانشگاه بیشتر روی مدیریت و روابط انسانی تمرکز کرده بود تا مدل‌های پیچیده مالی.

ولی یه عادت داشت که اونو از بقیه جدا می‌کرد: عصرای یکشنبه، وقتی همه توی نیویورک یا خواب بودن یا توی بار، جیمی خودشو زیر ذره‌بین می‌برد.  

دفترچه‌ش رو باز می‌کرد، یه قهوه تلخ کنار دستش می‌ذاشت و شروع می‌کرد به نوشتن: “این هفته چه گندی زدم؟ کجا درست عمل کردم؟ چطور می‌تونم بهتر باشم؟”

ملاقات‌ها و جلساتش رو خط به خط مرور می‌کرد—چهارشنبه که توی جلسه با رئیسش زیادی حرف زده بود و بحث رو کش داده بود، یا پنج‌شنبه که یه پیشنهاد ساده داده بود و همه تحسینش کرده بودن.

اشتباهاتش رو مثل یه کارآگاه ردیف می‌کرد: “چرا اون گزارش رو دیر تحویل دادم؟ چون برنامه‌م شلخته بود.”

درساشم یادداشت می‌کرد: “دفعه بعد قبل جلسه یادداشت بردار.”

این عادت از بچگی باهاش بود—پدرش، یه کارگزار سهام، همیشه می‌گفت: “اگه خودتو نشناسی، دنیا هم نمی‌شناستت.”  

اکثر آدما وقتی شروعشون ضعیفه، فکر می‌کنن باید بیشتر بخونن یا دنبال یه استاد باشن.

جیمی فرق داشت—اون به خودش تکیه کرده بود.

توی American Express، وقتی همکاراش غر می‌زدن که “این کار به جایی نمی‌رسه”، جیمی توی دفترش می‌نشست و کارای هفته‌ش رو می‌کاوید.

یه بار یه پروژه رو خراب کرد چون یه ددلاین رو اشتباه یادداشت کرده بود—توی دفترچه‌ش نوشت: “همه سررسیدها رو دو بار چک کن.”

همین یادداشت کوچیک، بعداً توی زندگی‌ش میلیون‌ها دلار براش ساخت.

سال 1985، وقتی به Citigroup رفت، هنوز مدل‌های مالی پیچیده رو مثل بقیه نمی‌فهمید، ولی این خودتحلیل‌گری یه چیز دیگه بهش داده بود: نظم و دید.  

یکی از همین یکشنبه ها عصر، وقتی داشت یادداشتای هفته‌ش رو می‌نوشت، به یه اشتباه بزرگ پی برد—توی یه جلسه با یه مشتری، زیادی عصبی شده بود و حرفش رو بد رسونده بود.

نوشت: “آروم باش، اول گوش کن.” چند هفته بعد، توی یه ملاقات مهم با یه سرمایه‌گذار، همین درس به کارش اومد—ساکت گوش داد، بعد با یه پیشنهاد ساده همه چیز و به نفع خودش تموم کرد.

رئیسش، سندی ویل، که اون موقع غول وال استریت بود، بهش گفت: “جیمی، تو یه چیزی داری که بقیه ندارن.”

اون “چیز”، همون دفترچه یکشنبه‌ها بود.  

سال‌ها گذشت، و جیمی با همین عادت از Citigroup به Bank One و بعد به JPMorgan Chase رسید.

توی 2008، وقتی بحران مالی دنیا رو لرزوند، جیمی، که حالا مدیرعامل JPMorgan بود، بانکش رو از سقوط نجات داد—نه با سواد مالی عجیب، بلکه با همون نظم و درسی که سال‌ها توی یکشنبه‌ها جمع کرده بود: “همیشه آماده بدترین باش.”

توی وال استریت، جایی که همه دنبال فرمولای پیچیده بودن، جیمی با یه قلم و کاغذ، خودشو ساخت.

تا امروز، که 28 مارس 2025 باشه، هنوزم می‌گن جیمی یکشنبه‌ها دفترچه‌ش رو باز می‌کنه—شاید نه روی کاغذ، ولی توی ذهنش.  

پ ن:حالا که به اون روزای اول نگاه می‌کنم، می‌بینم سواد مالی بالا نداری، ولی اگه خودتو بشناسی، می‌تونی غول بشی. جیمی با یه دفترچه و یه عادت ساده شروع کرد—تو چی؟ هنوز دنبال فرمول جادویی می‌گردی، یا یه قلم برمی‌داری و خودتو رصد می کنی؟ برام توی کامنت بنویس. 

دوره فروش موفق، رازهای تبدیل شدن به یک فروشنده حرفه‌ای رو بهت نشون می‌ده! با تکنیک‌های کاربردی این دوره، فروش‌ات رو چند برابر کن و به درآمد رویایی‌ات برس. فرصت رو از دست نده، الان وقت موفقیته! برای تهیه این دوره از اینجا ببینید. کلیک کنید.

مطالب مرتبط

خواهشمندیم برای فرستادن دیدگاه، وارد ناحیه کاربری خود شوید.