• سه تست جدید به بخش تست های روانشناختی اضافه شد. 4-2-1404

از موفقیت تا شوک: وقتی اجاره سالن سمینارم 300 درصد بیشتر شد

_از-موفقیت-تا-شوک-وقتی-اجاره-سالن-سمینارم-300-درصد-بیشتر-شد
  • بدون دیدگاه

تصور کن سمیناری توی یه هتل برنامه‌ریزی کرده باشی، بلیطا فروخته شده باشه، و یهو مدیر هتل بگه: “اجاره سالن 300 درصد گرون‌تر شده!”

شروع داستان:

توی اتاقم نشسته بودم، داشتم روی پاورپوینت سمینارم کار می کردم و مطالبش رو آماده می کردم. لیست شرکت کنندگان سمینارم هم کنار دستم بود.

سمینارم درباره موفقیت توی کسب‌وکار بود. 200 تا بلیط فروخته بودم و همه‌چیز آماده بود.

یه هفته قبل از برنامه بود. توی همین فکرا بودم که تلفنم زنگ خورد. مدیر هتل، آقای رحیمی، یه مرد میانسال با لهجه مشهدی بود.

گفت: “آقای پیمان، هزینه سالن 300 درصد بیشتر شده، گفتم در جریان باشین.

فقط قبل از برگزاری مراسم زودتر هزینه سالن را پرداخت کنین.”

قلبم اومد توی دهنم. این یعنی نابودی سمینارم!

اولین فکرم این بود که برم سراغش و بگم: “این چه کاریه؟ قرارداد داشتیم!” یا تهدید کنم که می‌رم یه هتل دیگه و با داد و بیداد تهدیدش کنم که ازت شکایت می کنم.

 ولی یه لحظه وایستادم. فکر کردم: “اگه من مدیر هتل بودم، چرا این کارو می‌کردم؟ دنبال چی‌ام؟”

نفس عمیق کشیدم. اولش هیچ جوره نمی تونستم خودمو جاش بزارم.

حس می کردم داره ازم سوء استفاده میشه. داره بهم زور گفته میشه.

کمی که آرومتر شدم، تصمیم گرفتم برم و ببینمش و باهاش حرف بزنم.

روز بعد، توی دفترش نشستم. یه فنجون چای جلوم بود و بوی عود توی اتاق پیچیده بود.

گفتم: “آقای رحیمی، می‌دونم هزینه‌ها بالاست، ولی بذارید یه چیزی بگم؟ اگه این سمینار توی هتل شما باشه، چی گیرتون میاد؟”

شروع کردم به توضیح—گفتم: “200 نفر قراره بیان—مدیرا، کارآفرینا، آدمای تحصیل‌کرده و پولدار. اینا با هتل شما آشنا می‌شن، اینجا غذا می‌خورن، شاید بعداً برای مهمونیاشون بیان همین‌جا.

این یعنی تبلیغ زنده. بدون اینکه شما یه ریال خرج کنید. حالا فکر کنید من برم یه جای دیگه—شما باید چند میلیون تومن بدید که این آدما اسمتونو بشنون.”

رحیمی اخماش باز شد. گفت: “خب، اینم یه جوریه.”

گفتم: “من قراره کلی سمینار برگزار کنم، اگه مکان سمینار رو عوض کنم، برای شرکت کننده ها سئوال پیش میاد که چی شد ی هفته مونده به برنامه مکان سمینار عوض شده.

این برای هتل شما خوب نیست. بالاخره این ناهماهنگی برای هر دو تامون خوب نیست. “

یه لبخند ریز زد و گفت: “حرفت منطقیه.” 

نیم ساعت حرف زدیم. به جای دعوا، از دید اون نگاه کردم. آخرش گفت: “باشه، 50 درصد اضافه می‌کنم—نه 300 درصد.”

دست دادیم و سمینارم برگزار شد—200 نفر اومدن، سالن پر بود، و آخر برنامه، چند نفر بهم گفتن: “هتل خوبی بود، دفعه بعد میایم اینجا.”

چند ماه بعد، رحیمی زنگ زد و گفت: “آقای پیمان، سمینار بعدی تون کی هست؟ زودتر باید خبر بدین. چون تعداد تقاضاها خیلی افزایش پیدا کرده “

اونجا فهمیدم اگه منم مثل بقیه داد و بیداد راه انداخته بودم، خب چه فرقی با اونها داشتم.

نه سمینارم خوب برگزار میشد، نه هتل به سود خوبی می رسید. همه اینو به خاطر ی تکنیک فوق العاده به دست آوردم.

خودمو جای بقیه بزارم و مسائل رو از دید بقیه ببینم. وقتی من توی اون گفتگو سودی که طرف می تونه ببره رو بهش گفتم، تازه خودش متوجه اون شد و باعث شد به فکر سود من هم باشه. اگه خوشت اومد لایکش کن.

تو چی؟ تا حالا تجربه اینو داشتی که خودتو جای طرف بزاری و به ی نتیجه دو سر سود برسی؟ برامون توی کامنت بنویس.

دوره فروش موفق، رازهای تبدیل شدن به یک فروشنده حرفه‌ای رو بهت نشون می‌ده! با تکنیک‌های کاربردی این دوره، فروش‌ات رو چند برابر کن و به درآمد رویایی‌ات برس. فرصت رو از دست نده، الان وقت موفقیته! برای تهیه این دوره از اینجا ببینید. کلیک کنید.

مطالب مرتبط

خواهشمندیم برای فرستادن دیدگاه، وارد ناحیه کاربری خود شوید.

پر بازدیدترین‌ها

نوشته‌ای برای نمایش پیدا نشد

مطالب تصادفی