
از ترس اخراج تا آرامش: روزی که راز کار رو کشف کردم
تصور کن توی یه اداره کار میکنی، هر روز با ترس از اخراج میری سرکار، و رئیس با یه اخم همه رو توی مشتش نگه میداره....
- 20 اردیبهشت 04
تصور کن توی یه اداره کار میکنی، هر روز با ترس از اخراج میری سرکار، و رئیس با یه اخم همه رو توی مشتش نگه میداره....
تصور کن یه روز صبح بیدار شی و ببینی تمام ثروتت توی بورس دود شده، حتی خونهت رو هم از دست بدی! این داستان ادی کانتوره،...
تصور کن سمیناری توی یه هتل برنامهریزی کرده باشی، بلیطا فروخته شده باشه، و یهو مدیر هتل بگه: "اجاره سالن 300 درصد...
تصور کن یه روز توی واگنای کاه بخوابی، با گدایی دنبال غذا باشی، ولی یه روزی 60 میلیون نفر بیان نمایشاتو ببینن و...
تصور کن 50 سالت باشه، یکی از آرزوهات این باشه که پولدار بشی تا بتونی به بقیه کمک کنی، اما هنوز بهش نرسیدی، اما به جاش...
تصور کن بچه باشی و به جای اینکه بگی میخام دکتر یا مهندس بشم، بگی میخام نقاش بشم. شروع داستان: توی خونه با یه دفتر...