داستانی الهام گرفته از کتاب “تست مامان” نوشته ی راب فیتزپاتریک

- نویسنده: گروه آموزشی قله
- بدون دیدگاه
کتاب “تست مامان” از راب فیتزپاتریک یکی از منابع جذاب و عملی برای کارآفرینانی است که میخواهند قبل از اینکه سرمایه و زمان زیادی را صرف ساختن محصول خود کنند، آن را آزمایش کرده و از بازخورد واقعی مشتریان مطمئن شوند. داستانهای کتاب، پر از مثالهای واقعی و آموزنده است که به ما نشان میدهند چطور میتوان ایدهها را قبل از ساخت محصول نهایی امتحان کرد.
شروع داستان:
داستان مربوط به یک استارتاپ است که تصمیم گرفته بود ایدهای برای یک اپلیکیشن جدید بسازد. این اپلیکیشن قرار بود به مردم کمک کند تا راحتتر از وضعیت آبوهوای مختلف مطلع شوند و برنامهریزی بهتری برای سفرهای خود داشته باشند. به نظر میرسید که این ایده عالی باشد، چون مردم همیشه به دنبال اپلیکیشنهایی هستند که بتوانند نیازهای روزمرهشان را سریعتر و راحتتر حل کنند. اما جایی در این داستان، قرار است همه چیز تغییر کند.
این استارتاپ یک تیم کوچک از توسعهدهندگان و کارآفرینان جوان داشت که تصمیم گرفته بودند به سرعت اپلیکیشن را طراحی کرده و آن را به بازار عرضه کنند. آنها مدام در حال برنامهریزی، کدنویسی و طراحی رابط کاربری بودند، اما هیچوقت از مردم یا مشتریان واقعی درباره نیاز آنها نظر نگرفته بودند. همه فکر میکردند که این ایده فوقالعاده است و مردم قطعاً آن را خواهند خرید.
اما بعد از چند ماه تلاش و صرف وقت زیاد، اپلیکیشن آماده شد و آنها شروع به تبلیغات و انتشار آن کردند. خوشحال و هیجانزده، منتظر واکنشهای مثبت از کاربران بودند. اما چیزی که انتظار داشتند، اصلاً به واقعیت تبدیل نشد.
مشکل بزرگ: هیچ کس از اپلیکیشن استفاده نکرد!
چند روز بعد، آنها متوجه شدند که تعداد دانلودها به شدت پایین است و بسیاری از افرادی که اپلیکیشن را دانلود کرده بودند، حتی به طور کامل آن را باز نکرده بودند. سوال بزرگ این بود: چرا مردم از این اپلیکیشن استفاده نمیکنند؟
اینجا بود که تیم استارتاپی شروع به فکر کردن در مورد روشهای آزمایش ایده کرد. آنها به یاد کتاب “تست مامان” افتادند و تصمیم گرفتند که از روشهایی که فیتزپاتریک در کتاب توضیح داده بود، استفاده کنند.
آغاز آزمایشهای واقعی با مشتریان
برای شروع، تیم تصمیم گرفت که به سراغ مشتریان واقعی بروند و از آنها سوال کنند که چرا از این اپلیکیشن استفاده نکردند. به جای آنکه فقط به خودشان بگویند که مردم به طور طبیعی از محصولات خوب استفاده میکنند، شروع به پرسیدن سوالات باز از کاربران کردند. آنها از کاربران خواستند که دقیقاً بگویند چطور این اپلیکیشن میتواند به بهبود روزمره زندگیشان کمک کند. آیا این اپلیکیشن برایشان مفید بود؟ یا آیا آنها اصلاً به این ویژگیها نیاز داشتند؟
این تیم شروع کرد به برگزاری ملاقاتهای شخصی و جلسات آنلاین با کسانی که اپلیکیشن را نصب کرده بودند. آنها از افرادی که برای اولین بار اپلیکیشن را نصب کرده بودند، پرسیدند: “چرا این اپلیکیشن را دانلود کردهاید؟” و “آیا به نظر شما این اپلیکیشن میتواند مشکلی از شما را حل کند؟”
نتیجهی جالب: همهچیز به نیاز واقعی مردم برمیگردد
بعد از انجام این تستها، تیم متوجه شد که مردم اصلاً به ویژگیهایی که این اپلیکیشن به آنها پیشنهاد میدهد، نیاز ندارند. بسیاری از کاربران میگفتند که برایشان چندان مهم نیست که اطلاعات هواشناسی دقیقاً تا این حد جزئی و تخصصی باشد. برای بسیاری از افراد، اطلاعات سادهای مانند پیشبینی وضعیت آبوهوا در سطح عمومی کافی بود. این تیم متوجه شد که نیازی که در ابتدا فکر میکردند بزرگ است، در واقع نیاز اصلی نبود.
تغییر جهت: از “ساخت محصول” به “تست محصول“
نتیجهی این بازخوردها برای تیم شگفتانگیز بود. به جای آنکه ادامه دهند و اپلیکیشن پیچیدهتری بسازند، تصمیم گرفتند که یک نسخهی سادهتر و کاربردیتر از اپلیکیشن بسازند. آنها فقط به ویژگیهایی که کاربران واقعاً نیاز داشتند، توجه کردند و از آن ویژگیها برای بهبود اپلیکیشن استفاده کردند. تیم فهمید که نمیتوان فقط بر اساس ایدههای خود پیش رفت. اینکه از مردم بپرسید، کلید موفقیت است.
درسهایی که باید گرفت
- قبل از ساخت محصول، ایدهتان را آزمایش کنید: این تیم هرگز از روشهای ساده برای تست ایدهها استفاده نکرده بود و نتیجه این بود که زمان زیادی را صرف ساخت محصولی کردند که در واقع به درد بازار نمیخورد. آزمایشهای سریع و ارزانقیمت میتوانند شما را از این اشتباهات بزرگ نجات دهند.
- مشتریان واقعی، بهترین مشاوران شما هستند: زمانی که تیم از کاربران واقعی بازخورد گرفت، توانست محصول را به چیزی تبدیل کند که نیازهای واقعی آنها را برطرف میکرد. همیشه باید از مشتریان خود سوال کنید.
- ساخت حداقل محصول قابل قبول (MVP): در این داستان، تیم به جای آنکه روی یک محصول کامل و پیچیده کار کند، شروع به ساخت نسخهای ساده و کاربردی از اپلیکیشن کرد که نیازهای پایهای کاربران را برطرف میکرد. این همان مفهوم “MVP“ است که در کتاب توضیح داده شده است.
نتیجهی نهایی: موفقیت پس از تغییر رویکرد
با اعمال تغییرات، اپلیکیشن شروع به جذب کاربران بیشتری کرد. حالا که ویژگیها دقیقاً مطابق نیازهای کاربران طراحی شده بود، واکنشها مثبتتر شد. کاربران بیشتری از اپلیکیشن استفاده میکردند و تیم توانست به تدریج به بهبود و گسترش ویژگیها بپردازد.
💡نتیجهگیری:
این داستان نشان میدهد که “تست مامان” تنها یک روش برای جلوگیری از اشتباهات است. این کتاب به شما یاد میدهد که چگونه به راحتی از دیگران بازخورد بگیرید و بدانید که محصولتان آیا واقعاً برای بازار مناسب است یا نه. اگر این تیم از ابتدا از روشهای تست فیتزپاتریک استفاده میکرد، میتوانست از هدر رفتن وقت و منابع جلوگیری کند.
این داستان الهام گرفته از کتاب “تست مامان” یکی از بهترین مثالها برای نشان دادن اهمیت گرفتن بازخورد مشتری و آزمایش سریع ایدهها قبل از ساخت محصول است. در دنیای استارتاپها، هیچچیز مهمتر از این نیست که ایدههای خود را قبل از ورود به بازار، آزمایش کنید و از “پرسشهای صحیح” به عنوان ابزاری برای بهبود محصول استفاده کنید.✨
دوره رهایی از افسردگی مثل یه نور امید، بهت کمک میکنه از تاریکی خارج شی و دوباره شادی رو تجربه کنی! با ابزارهای ساده و کاربردی، زندگیت رو پر از حس خوب کن. همین حالا برای خودت یه قدم مثبت بردار! برای تهیه این دوره از اینجا ببینید. کلیک کنید.