داستان الهامگرفته از کتاب «۱۷ قانون موفقیت» نوشته ناپلئون هیل

- نویسنده: گروه آموزشی قله
- انتشار: 22 اردیبهشت 04
- بدون دیدگاه
داستانی الهامگرفته از کتاب «۱۷ قانون موفقیت» نوشته ناپلئون هیل
شروع داستان:
بارنز یه مرد معمولی بود. نه پول داشت، نه پارتی، نه تحصیلات خاص. اما یه چیز داشت که بقیه نداشتن: یه هدف مشخص.
اون هدفش چی بود؟
میخواست شریک توماس ادیسون بشه! آره، همون ادیسونی که مخترع لامپه!
حالا تصور کن: یه مرد فقیر با لباسهای کهنه، سوار قطار باری میشه، بدون بلیت، فقط برای اینکه بره پیش ادیسون و بهش بگه:
“من میخوام با شما شریک شم.” وقتی رسید، در دفتر ادیسون رو زد و گفت: «من اومدم با شما کار کنم، نه برای شما. میخوام شریکتون بشم.»
جالبه که ادیسون اخراجش نکرد! با اینکه بارنز هیچ تخصص خاصی نداشت، ادیسون از نگاهش خوشش اومد.
ادیسون بعدها گفت :
«ظاهرش نشون نمیداد، اما یه چیزی تو چشماش بود… اون میدونست چی میخواد.»
ادیسون بهش یه شغل جزئی داد توی انبار. کار خیلی سطح پایین، اما بارنز اعتراض نکرد.
چرا؟ چون هدفش روشن بود. میدونست اون کار شروع راهه، نه پایانش.
🔁 قانون پشتکار و فرصت
بارنز ماهها کار کرد. هیچ غر نزد. دنبال ترقی نبود، دنبال خدمت بود. اما تو دلش همیشه این فکر میچرخید: «من شریک ادیسون میشم.»
تا اینکه یه روز… فرصتش رسید. ادیسون یه اختراع جدید کرده بود: گرامافون ادیسون.
ولی تیم فروش ادیسون اعتقادی بهش نداشتن. کسی حاضر نبود اون دستگاهو بفروشه.
بارنز پا پیش گذاشت. گفت: «اجازه بده من امتحانش کنم.»
ادیسون قبول کرد، و بارنز ترکوند!
اونقدر خوب فروخت که ادیسون مجبور شد دستگاه رو به اسم خودش و بارنز عرضه کنه:
آره… اون مردی که روزی با لباس کهنه و جیب خالی اومده بود، حالا شریک بزرگترین مخترع عصر خودش شده بود.
🧠 قانون ذهنیت برنده
ناپلئون هیل تو این داستان بارها تأکید میکنه که بارنز هیچوقت نگفت “اگه بشه” یا “شاید بتونم”.
اون همیشه با خودش میگفت: «من میخوام شریک ادیسون بشم، و همین میشم.»
قانون اول از ۱۷ قانون موفقیت ناپلئون هیل هم همینه: داشتن هدف مشخص اصلی.
یعنی بدونی چی میخوای. دقیق و واضح. بارنز دنبال شغل یا پول نبود.
اون دنبال یک جایگاه خاص بود، و چون فقط همونو میخواست، جهان کمکش کرد بهش برسه.
🔄 قانون تبدیل شکست به فرصت
فرض کن بارنز وقتی کار انبار بهش دادن، ناامید میشد.
فرض کن میگفت: “اینجوری که من شریک ادیسون نمیشم!”
اونوقت چی میشد؟ همهچی همونجا تموم میشد.
اما چون مسیر رو با پشتکار ادامه داد، تونست از شکستهای ظاهری، فرصت بسازه.
💡نتیجه گیری:
اگه بخوای، اگه بدونی چی میخوای، اگه باورش کنی، راهش باز میشه.
لازم نیست الان همونجایی باشی که میخوای. فقط کافیه شروع کنی و بدونی مقصدت کجاست.
بارنز اینو ثابت کرد: با یه هدف روشن و باور عمیق، حتی نشدنیترین هدفها ممکن میشن.
📌 اگه یه هدف مشخص تو زندگیت داری، همین امروز یه قدم کوچیک براش بردار.
شاید اون قدم اول، یه روز بشه نقطه شروع یه اتفاق بزرگ، مثل داستان ادوین بارنز…
بدون هدف، سرنوشتت دست باد میافته. اما با هدف، حتی باد هم بهت کمک میکنه!✨
با دوره عزت نفس، اعتمادبهنفست رو به اوج برسون و با قدرت به سمت آرزوهات قدم بردار! این دوره بهت یاد میده چطور خودت رو ارزشمند ببینی و زندگیت رو با اطمینان بسازی. همین حالا شروع کن و تفاوت رو حس کن! برای تهیه این دوره از اینجا ببینید. کلیک کنید.