• سه تست دیگه به بخش تست های روانشناختی اضافه شد. 3-2-1404

داستانی الهام گرفته از کتاب «جلب رضایت دیگران در هشت دقیقه» از کوین هوگان

جلب رضایت دیگران در ۸ دقیقه از هوگان کوین داستان از کتاب قله
  • بدون دیدگاه

کتاب «جلب رضایت دیگران در هشت دقیقه» نوشته هوگان کوین یک کتاب کاربردی است که به افراد کمک می‌کند تا با استفاده از تکنیک‌های ساده، اما مؤثر، در مدت زمان کوتاه رضایت دیگران را جلب کنند و روابط خود را بهبود دهند. در این کتاب، کوین به خوانندگان نشان می‌دهد که چگونه با ایجاد ارتباط مؤثر و به‌کارگیری مهارت‌های ارتباطی می‌توانند افراد را متقاعد کنند، روابط عاطفی و حرفه‌ای بهتری بسازند و در نهایت به اهداف خود دست یابند.

در ادامه یک داستان الهام گرفته از کتاب آورده شده که نشان می‌دهد چگونه فردی توانسته است در مدت زمان کوتاهی با استفاده از این تکنیک‌ها، تغییرات قابل توجهی در روابط خود ایجاد کند.

شروع داستان:

مارک مردی ۴۲ ساله و مدیر فروش در یک شرکت بزرگ بود. او به شدت درگیر کار و اهداف فروش خود بود، اما یک مشکل بزرگ داشت: روابطش با تیم فروش همیشه پر از تنش و سوءتفاهم بود. تیم به نظر می‌رسید که از نحوه مدیریت مارک ناراضی بودند و این موضوع باعث کاهش انگیزه در تیم شده بود. مارک خود را فردی با انگیزه و مسئول می‌دانست، اما نمی‌فهمید چرا تیمش با وجود تلاش‌های زیاد او، عملکرد خوبی نداشت.

او به طور مداوم در جلسات تیمی خود فشار زیادی به اعضا وارد می‌کرد و همیشه از آن‌ها می‌خواست که بیشتر کار کنند. او احساس می‌کرد که اگر بیشتر بر تیم نظارت کند و استانداردهای بالاتری تعیین کند، تیم موفق‌تر خواهد بود. اما نتیجه عکس می‌داد. اعضای تیم احساس می‌کردند تحت فشار زیادی هستند و نمی‌توانند به خوبی نظر خود را بیان کنند.

مارک بعد از چندین بار شکست در جلب رضایت تیم و مشاهده افت عملکرد تیمش، تصمیم گرفت که به توصیه یکی از همکارانش عمل کند و کتاب «جلب رضایت دیگران در هشت دقیقه» را مطالعه کند. او متوجه شد که با استفاده از چند تکنیک ساده، می‌تواند روابط بهتری با اعضای تیمش برقرار کند و در عین حال، عملکرد تیم را بهبود بخشد.

 

شروع تغییر: گوش دادن به تیم و ایجاد ارتباط مؤثر

اولین تکنیکی که مارک از کتاب یاد گرفت، گوش دادن فعال بود. در جلسات قبلی، او بیشتر به حرف‌های خود اهمیت می‌داد و در واقع فرصتی برای گوش دادن به اعضای تیم نداشت. اما حالا تصمیم گرفت که تمرکز خود را از صحبت کردن به شنیدن تغییر دهد.

مارک در اولین جلسه پس از مطالعه کتاب، وقتی که یکی از اعضای تیم درباره چالش‌هایی که با آن‌ها روبرو بود صحبت کرد، به او فرصت داد تا کاملاً حرفش را بزند. مارک حتی سوالاتی پرسید که به او کمک می‌کرد تا بیشتر درک کند که چه مشکلی وجود دارد و چرا اعضای تیم احساس می‌کنند که تحت فشار هستند. او از طرف مقابل خواست تا احساسات و پیشنهادات خود را به طور کامل بیان کند و هیچ‌گونه انتقاد یا نظر منفی نشان نداد.

برای اولین بار، اعضای تیم احساس کردند که نظراتشان شنیده می‌شود و کسی به آن‌ها اهمیت می‌دهد. این تغییر در نگرش مارک باعث شد که اعتماد تیم به او افزایش یابد. آن‌ها احساس کردند که مارک نه تنها یک رئیس است، بلکه کسی است که به رشد و رفاه آن‌ها توجه دارد.

 

گام دوم: ابراز قدردانی و تشویق‌های مثبت

در تکنیک بعدی که مارک از کتاب آموخت، ابراز قدردانی و تشویق اعضای تیم بود. مارک همیشه به انجام کارها و اهداف تمرکز داشت، اما هیچ‌گاه به قدردانی از تلاش‌های فردی اعضای تیم نمی‌پرداخت. او از اعضای تیم انتظار داشت که وظایف خود را به بهترین نحو انجام دهند، اما به ندرت از آن‌ها تشکر می‌کرد یا تلاش‌هایشان را تحسین می‌کرد.

مارک تصمیم گرفت این رویکرد خود را تغییر دهد. در جلسه بعدی، او از یکی از اعضای تیم به نام دیوید، که به تازگی یک فروش بزرگ انجام داده بود، تقدیر کرد. او گفت: “دیوید، من واقعاً از تلاش‌های تو قدردانی می‌کنم. تو توانستی یک قرارداد بزرگ ببندی که برای همه تیم مهم بود. این کار تو واقعاً ارزشمند است.” این جمله ساده اما مؤثر، احساس قدردانی و انگیزه زیادی در دیوید ایجاد کرد.

علاوه بر دیوید، مارک دیگر اعضای تیم را نیز به طور ویژه برای موفقیت‌ها و تلاش‌هایشان تحسین کرد. این اقدامات باعث شد که اعضای تیم احساس کنند که مارک به آن‌ها اهمیت می‌دهد و موفقیت‌های فردی آن‌ها برای او ارزشمند است. همین تشویق‌ها به تدریج باعث شد که روحیه تیم بالا برود و همکاری‌ها به شکل چشم‌گیری بهتر شود.

 

گام سوم: تعیین اهداف مشترک و ایجاد حس همکاری

یکی دیگر از تکنیک‌های کلیدی کتاب، ایجاد اهداف مشترک بود. مارک به این نتیجه رسید که تیمش نیاز به یک چشم‌انداز مشترک برای پیشرفت و موفقیت دارد. او تصمیم گرفت که به جای تعیین اهداف یک‌طرفه، از اعضای تیم بخواهد که در تعیین اهداف فروش مشترک مشارکت کنند.

او در اولین جلسه پس از این تغییر رویکرد، از تیم خواست تا با هم بنشینند و یک نقشه راه برای سه ماه آینده ترسیم کنند. او به آن‌ها گفت: “من می‌خواهم شما به عنوان یک تیم اهداف خود را تعیین کنید و من هم در این مسیر شما را حمایت می‌کنم. هدف من این است که ما با هم به یک موفقیت بزرگ دست پیدا کنیم.”

اعضای تیم با این رویکرد جدید خیلی سریع واکنش مثبت نشان دادند. آن‌ها احساس کردند که مسئولیت‌پذیرتر هستند و در موفقیت کلی تیم نقشی کلیدی دارند. از آن به بعد، همه اعضای تیم به طور فعال‌تر در روند کار شرکت می‌کردند و حتی با یکدیگر به اشتراک می‌گذاشتند که چگونه می‌توانند بهترین نتیجه را بگیرند.

 تغییرات قابل توجه در عملکرد تیم

چند هفته بعد، عملکرد تیم به طور چشم‌گیری بهبود یافت. فروش‌ها بیشتر شدند و اعضای تیم نسبت به گذشته از روحیه و انگیزه بیشتری برخوردار بودند. روابط میان مارک و اعضای تیم نیز به طرز قابل توجهی بهتر شد. دیگر هیچ‌کدام از اعضا احساس نمی‌کردند که تحت فشار قرار دارند یا نمی‌توانند نظراتشان را بیان کنند.

مارک یاد گرفته بود که جلب رضایت دیگران به سادگی می‌تواند با گوش دادن فعال، ابراز قدردانی و تشویق، و ایجاد اهداف مشترک انجام شود. او متوجه شد که برای موفقیت در مدیریت تیم، تنها به هدف‌گذاری‌های فردی و فشار به تیم نیاز ندارد، بلکه باید روابط خود را با اعضای تیم به گونه‌ای بسازد که احساس همکاری و احترام متقابل در آن‌ها وجود داشته باشد.

 

💡 نتیجه گیری:

این داستان از کتاب «جلب رضایت دیگران در هشت دقیقه» به خوبی نشان می‌دهد که با اعمال تغییرات کوچک و ساده در رفتار و روش‌های ارتباطی، می‌توان روابطی مثبت و سازنده ایجاد کرد و در عین حال، موفقیت‌های بزرگ‌تری به دست آورد.✨

دوره فن بیان و سخنرانی بهت یاد می‌ده با کلمات، قلب‌ها رو تسخیر کنی و در هر جمعی بدرخشی! مهارت‌های ارتباطی‌ات رو تقویت کن و تاثیرگذاریت رو چند برابر کن. حالا وقتشه که صدات شنیده بشه! برای تهیه این دوره از اینجا ببینید. کلیک کنید.

مطالب مرتبط

خواهشمندیم برای فرستادن دیدگاه، وارد ناحیه کاربری خود شوید.