داستانی الهامگرفته از کتاب «فریادهای ناشنیده برای معنا» نوشتهی ویکتور فرانکل

- نویسنده: گروه آموزشی قله
- انتشار: 20 اردیبهشت 04
- بدون دیدگاه
داستانی الهامگرفته از کتاب «فریادهای ناشنیده برای معنا» نوشتهی ویکتور فرانکل
شروع داستان:
رضا یه پسر معمولی بود. نه خیلی فقیر، نه خیلی پولدار. یه کارمند ساده توی شرکت بیمه، با یه زندگی بهظاهر آروم، بدون دردسر.
ولی پشت این صورت بیحرف، یه طوفان خوابیده بود. زندگی برای رضا، فقط تکرار بود. هر روز بیدار شدن، دوش گرفتن، ترافیک، کار، برگشتن، تلویزیون، خواب.
و این چرخه، سالها ادامه داشت…
یه روز، توی مترو، بیدلیل اشک ریخت. نه کسی مرده بود، نه اتفاق خاصی افتاده بود. فقط احساس پوچی…
یه حس گنگ که میگفت: «خب که چی؟ یعنی من قراره تا آخر عمر همین باشم؟»
🧠 جرقهای از ویکتور فرانکل
اون شب، یکی از همکاراش که دیده بود رضا تو خودش فرورفته، یه کتاب بهش قرض داد.
روی جلدش نوشته بود: «فریادهای ناشنیده برای معنا» – ویکتور فرانکل
رضا اولش با خودش گفت: «با یه کتاب که آدم زندگیش عوض نمیشه!» ولی صفحه اولو که خوند، دیگه نتونست بذارتش زمین.
💬 پاراگرافی که زد توی قلب رضا
توی یه قسمت از کتاب، فرانکل مینویسه:
«اگر زندگی ما معنا نداشته باشه، حتی خوشی هم به چشممون نمیاد. انسان، برخلاف حیوان، فقط دنبال بقا نیست؛ دنبال دلیل برای زیستن هم هست.»
رضا حس کرد انگار نویسنده داره با خودش حرف میزنه. همون شب، شروع کرد به نوشتن. یه دفتر برداشت و نوشت:
- چرا دارم زندگی میکنم؟ اصلاً چیزی هست که دلم بخواد برای رسیدن بهش بجنگم؟ آیا من فقط یه مهرهام، یا میتونم یه معنی توی این بازی پیدا کنم؟
🔍 کشف یک لحظه طلایی از گذشته
یکی از تمرینهایی که فرانکل پیشنهاد میده، اینه که برگردی به عقب… ببینی توی گذشته، چه لحظههایی بود که واقعاً حس کردی زندهای؟
رضا نوشت: «پارسال، وقتی برای خیریه طراحی کردم و دیدم بچههای بیسرپرست چطوری ذوق کردن… اون لحظه رو هیچوقت یادم نمیره.»
اون حس… یه چیزی بود بین شادی و اشک. یه حس معنا.
🌱 جوانه زدن دوباره
رضا کمکم فهمید که مشکلش افسردگی نبود؛ پوچی بود. همون چیزی که فرانکل تو کتاب بهش میگه خلأ وجودی.
و میگه: «خلأ وجودی نتیجه نداشتن هدف نیست؛ نتیجه نداشتن معناست.»
رضا تصمیم گرفت هر ماه، یه پروژهی کوچیک طراحی رایگان برای خیریهها انجام بده. نه به خاطر پول، نه به خاطر اسم درکردن.
فقط به این خاطر که این کار، به زندگیش معنی میداد.
🤯 وقتی مشکلات هنوز بودن… ولی دیگه لهش نمیکردن
یه نکتهی عجیبی که خودش فهمید این بود:
«زندگی هنوز سخت بود. هنوز ترافیک بود، حقوق کم بود، گرونی بود. ولی من دیگه اون آدم افسردهی قبلی نبودم.»
چرا؟ چون وقتی آدم یه چرا برای زندگی پیدا میکنه، با هر چطوریش کنار میاد.
💥 درس بزرگی از دکتر فرانکل
ویکتور فرانکل توی کتاب میگه: «ما نمیتونیم همیشه شرایط رو کنترل کنیم، ولی میتونیم نگرشمون رو کنترل کنیم.»
رضا هم دقیقاً همینو فهمید. اون قبلاً فکر میکرد باید زندگی عالی بشه تا حالش خوب شه.
ولی الان فهمیده بود که باید یه دلیل قشنگ برای ادامه دادن پیدا کنه، حتی وسط روزهای مزخرف.
💡 جمعبندی:
معنای زندگی یه چیز عجیب غریب نیست. لازم نیست برنده المپیک باشی تا حس کنی زندهای.
بعضی وقتا یه لبخند، یه کمک کوچیک، یا حتی نوشتن یه متن میتونه زندگی رو دوباره بهت برگردونه.
کتاب “فریادهای ناشنیده برای معنا” نمیگه چیکار کن، میگه خودت باید چراغتو پیدا کنی.
و رضا، اون چراغو توی همون لحظهی ساده پیدا کرد.
شاید تو هم توی یه لحظه ساده پیداش کنی.✨
دوره رهایی از افسردگی مثل یه نور امید، بهت کمک میکنه از تاریکی خارج شی و دوباره شادی رو تجربه کنی! با ابزارهای ساده و کاربردی، زندگیت رو پر از حس خوب کن. همین حالا برای خودت یه قدم مثبت بردار! برای تهیه این دوره از اینجا ببینید. کلیک کنید.