داستانی الهامگرفته از کتاب “۱۷ اصل کار تیمی” نوشتهی جان سی. مکسول

- نویسنده: گروه آموزشی قله
- انتشار: 22 اردیبهشت 04
- بدون دیدگاه
داستانی الهامگرفته از کتاب ۱۷ اصل کار تیمی نوشتهی جان سی. مکسول
شروع داستان:
یه تیم بینام و نشون، یه لیگ محلی، و یه مربی که فقط یه چیز بلد بود: «با هم بودن»!
ماجرا از یه مدرسه کوچیک توی تگزاس شروع میشه. تیم بسکتبال این مدرسه سالها بود آخر جدول میموند. اسم تیمشون هم حتی کسی یادش نمیموند. بچههایی که نه خیلی حرفهای بودن، نه بدنسازی رفته بودن، نه تجربهی خاصی داشتن. مربیشون، آقای کارتر، از اونا قهرمان نساخت… ازشون یه تیم واقعی ساخت!
همه چیز وقتی شروع شد که یه روز، بعد از یه باخت سنگین، آقای کارتر همهشون رو نشوند توی سالن و گفت:
“من فقط یه سوال دارم: چرا بازی میکنید؟ برای برد؟ برای لذت؟ یا فقط چون مجبورید؟”
همه ساکت شدن. هیچکس جواب نداد. انگار تا اون لحظه حتی خودشونم از خودشون نپرسیده بودن.
کارتر لبخند زد و گفت: “فکر کنین یه کشتیاید. اگه یه نفر فقط قایق پارو بزنه و بقیه فقط بشینن، تهش چی میشه؟… همه غرق میشن.”
از اون روز یه چیز عوض شد. نه مهارت بچهها، نه امکانات. فقط یه چیز: نگاهشون به تیم بودن.
اصل اول: تصویر بزرگ
کارتر یه تخته بزرگ برداشت و روی اون یه دایره کشید. بعد داخل دایره اسم هر بازیکن رو نوشت و وسط دایره نوشت: «تیم»
گفت: “هر وقت وارد زمین میشی، اول به این فکر کن که قراره چی به این دایره اضافه کنی، نه اینکه چی ازش بگیری!”
از اون روز هر بازیکن یه مسئولیت خاص گرفت. بعضیها مسئول تشویقکردن همتیمیها شدن، بعضی مسئول جمعکردن وسایل، بعضی یادداشتبرداری از تمرینات…
حتی اونی که همیشه تو نیمکت مینشست، مأمور انگیزه دادن شد.
اصل دوم: زنجیر
یه روز یکی از بچهها به نام “دنی” نتونست تمرین کنه. مشکل درسی داشت و خیلی عقب افتاده بود.
معمولاً تو اینجور شرایط، بقیه به بازیکن میگن: «خودت حلش کن!»
ولی نه این تیم! بچهها تصمیم گرفتن یه برنامهی کمکدرسی برای دنی بذارن. هر شب یکیشون بهش درس میداد، خلاصه مینوشتن، تمرین میدادن…
سه هفته بعد، دنی نهتنها تو درسهاش قویتر شد، که تو زمین هم بهتر شد. چون حس میکرد تیمش پشتشه.
اصل سوم: تعهد
فصل مسابقات رسید. اولین بازی، یه تیم قدرتمند با بازیکنای حرفهای روبروشون بود.
کارتر شب قبل بازی گفت: “ما شاید بهترین تیم نباشیم، اما میتونیم متعهدترین تیم باشیم.”
بازی رو باختن… ولی فقط با اختلاف ۵ امتیاز! برای تیمی که همیشه با اختلاف ۳۰-۴۰ تا میباخت، این یه پیروزی بود.
بچهها اون شب نخوابیدن. نه از ناراحتی، از شوق. گفتن: “ما تونستیم نزدیک بشیم… میتونیم جلو بزنیم.”
اصل چهارم: نیمکت ذخیره
سه بازی بعدی، ستارهی تیم مصدوم شد. همه فکر کردن بازیها رو میبازن.
ولی همون بازیکن ذخیره، همونکه همیشه ساکت بود، وقتی رفت تو زمین، کاری کرد که همه دهنا باز بمونه.
چرا؟ چون همیشه آماده بود. چون از قبل خودش رو باور کرده بود. چون مربی بارها گفته بود: “نیمکتنشین بودن یعنی منتظر درخشیدن، نه حذف شدن.”
پایان داستان:
آخر فصل، تیم رسید به فینال لیگ محلی. همون تیمی که همه فکر میکردن فقط برای پر کردن جدول اومده. تو فینال بردن؟ نه. ولی مهمتر از برد رو گرفتن:
احترام، انسجام، و یه تیم واقعی بودن.
کارتر آخرین روز گفت: “ما یه تیم معمولی بودیم، ولی با ۱۷ اصل کار تیمی ، تبدیل شدیم به تیمی که هیچکس فراموش نمیکنه.”
💡نتیجه گیری:
✅ برای ساختن یه تیم موفق، نیازی به ستاره نیست، به تعهد، ارتباط، درک و رفاقت نیازه.
✅ هر کسی تو تیم، یه نقش مهم داره حتی اونی که تو نیمکته.
✅ وقتی همه برای هم باشن، همه با هم بالا میرن.
اگه تو هم یه تیم داری، ذحتی اگه فقط دو نفر باشین، بدون که کار تیمی یعنی دیدن تصویر بزرگتر، حمایت از همتیمیها، و ساختن یه مسیر مشترک.✨
با دوره صداسازی، صدات رو به یه ابزار قدرتمند برای موفقیت تبدیل کن! این دوره بهت کمک میکنه با تمرینهای حرفهای، صدایی جذاب و گیرا داشته باشی. همین امروز برای درخشیدن شروع کن! برای تهیه این دوره از اینجا ببینید. کلیک کنید.