روزی که جیمز جی. هیل با دست خالی راهآهن آمریکا رو ساخت

- نویسنده: گروه آموزشی قله
- انتشار: 7 اردیبهشت 04
- بدون دیدگاه
“تصور کن توی یه شهر یخزده، بدون پول و پشتوانه، بخوای بزرگترین راهآهن آمریکا رو بسازی—جیمز جی. هیل این کار رو کرد و مشکلاتش هنوزم آدم رو مات و مبهوت میکنه.”
یه روز سرد زمستونی توی سال 1856 بود، از اون روزا که باد توی صورتت مثل سوزن میزنه.
جیمز جی. هیل، یه جوون 18 ساله کانادایی، با یه کولهپشتی کهنه توی سنت پل، مینهسوتا، پیاده شد.
پدرش رو چند سال پیش از دست داده بود و با یه چشم کور—که توی بچگی با تیر و کمان آسیب دیده بود—اومده بود آمریکا دنبال یه زندگی بهتر.
پول توی جیبش؟ تقریباً هیچی. ولی توی دلش یه رویا داشت: راهآهن، چیزی که اون موقع توی غرب وحشی آمریکا هنوز یه ایده خام بود.
جیمز کارش رو از پایینترین نقطه شروع کرد—یه کارمند ساده توی اداره پست.
روزا بستهها رو جابهجا میکرد و شبها حسابداری و نقشه راهآهن رو یاد میگرفت.
اون موقع راهآهن سنت پل و پاسیفیک ورشکسته بود و همه فکر میکردن دیگه امیدی بهش نیست.
ولی جیمز یه چیز رو خوب میدونست: اگه بخوای توی این سرزمین سرد و خالی چیزی بسازی، باید خلاق باشی.
سال 1870، وقتی رودخانه میسیسیپی یخ زد و کشتیها دیگه نمیتونستن بار ببرن، جیمز یه قرارداد با بقالیها بست که بارشون رو با راهآهن بفرسته.
زغالسنگ رو جایگزین چوب کرد و کمکم همه فهمیدن این جوون یه سر و گردن از بقیه بالاتره.
ولی مشکلاتش تازه شروع شده بود.
سال 1878، با چند تا شریک، راهآهن سنت پل رو خرید.
پولشون کم بود و رقیباش، مثل راهآهن نوردرن پاسیفیک، غولایی بودن که نمیخواستن یه تازهوارد پاش رو توی بازیشون بذاره.
جیمز باید خطوط راهآهن رو از مینهسوتا تا مونتانا میکشید، توی زمینایی که زمستوناش برف تا کمر آدم میرسید و تابستوناش پر از باتلاق بود.
کارگرا از سرما و گرسنگی میمردن، و سرخپوستای منطقه گاهی به خطوط حمله میکردن.
یه بار توی سال 1880، کولاک انقدر شدید شد که کار چند هفته خوابید و جیمز مجبور شد خودش با یه سورتمه بره دنبال غذا برای کارگراش.
رقیباش هم بیکار نبودن. سال 1901، ادوارد هاریمن از راهآهن یونیون پاسیفیک و جی. پی. مورگان، غول مالی، سعی کردن با خرید سهام، کنترل راهآهن جیمز رو بگیرن.
یه جنگ مالی حسابی راه افتاد که به “وحشت بازار سهام 1901” معرف شد.
جیمز با چنگ و دندن تونست راهآهنش رو نگه داره، ولی این دعوا انقدر بزرگ شد که تئودور روزولت مجبور شد قانون ضد انحصار رو اجرا کنه.
این در حالی بود که جیمز نه پول کلان داشت، نه پشتوانه دولتی—فقط یه اشتیاق دیوانهوار که راهآهنش رو به غرب بکشه.
سالها بعد، راهآهن “گریت نوردرن” جیمز شد یکی از بزرگترین خطوط آمریکا، از شیکاگو تا سیاتل. بدون کمک دولت، بدون وامهای کلان—فقط با خلاقیت و پشتکار.
یه روز توی سال 1916، وقتی دیگه 77 سالش شده بود، توی خونهش توی سنت پل نشسته بود و به نقشه راهآهنش نگاه میکرد.
یه هفته بعد، از دنیا رفت، ولی اون خطوط آهنی که ساخته بود هنوزم کار میکنه.
اگه اون مشکلات—بیپولی، رقیبای غول، طبیعت وحشی—نبود، شاید هیچوقت اینقدر خلاق نمیشد که راهآهن رو هرطور شده به اون دوردستا ببره.
من وقتی به جیمز فکر میکنم، میگم: “پول نبود که این راهآهن رو ساخت—اون اشتیاق و زرنگی جیمز بود.”
پ ن: تو چی؟ تا حالا با وجود مشکلات بزرگ یه راهی پیدا کردی که همه رو غافلگیر کنه؟ برام توی کامنت بنویس.
دوره فروش موفق، رازهای تبدیل شدن به یک فروشنده حرفهای رو بهت نشون میده! با تکنیکهای کاربردی این دوره، فروشات رو چند برابر کن و به درآمد رویاییات برس. فرصت رو از دست نده، الان وقت موفقیته! برای تهیه این دوره از اینجا ببینید. کلیک کنید.