گروه آموزشی قله

شروع داستان:

علی، مردی در اواسط دهه سوم زندگی‌اش، مدیر یک شرکت کوچک در تهران بود. او از نظر حرفه‌ای موفق بود، اما همیشه احساس می‌کرد که در زندگی شخصی‌اش به بن‌بست رسیده است. در طول سال‌ها، او با مشکلات زیادی مواجه شده بود؛ از انتخاب‌های اشتباه در شراکت‌های کاری گرفته تا تصمیمات نادرست در مسائل خانوادگی.

علی به مدت چند سال در تلاش بود تا از این وضعیت رهایی یابد، اما هر بار که احساس می‌کرد به پیشرفت نزدیک شده است، دوباره در همان اشتباهات گذشته غوطه‌ور می‌شد. یک روز، در یکی از نشست‌های مدیریتی، یکی از همکارانش به او پیشنهاد کرد که کتاب هنر شفاف اندیشیدن از رولف دوبلی را بخواند. او با ذکر مثال‌هایی از اشتباهات شناختی که در طول کارهای روزمره مرتکب می‌شد، به علی توصیه کرد که این کتاب می‌تواند به او کمک کند تا تصمیمات بهتری بگیرد و از الگوهای ذهنی اشتباه دوری کند.

شروع تغییر: آشنایی با اشتباهات شناختی

علی تصمیم گرفت کتاب را بخواند. در ابتدا، مطالب کتاب برایش کمی پیچیده به نظر می‌رسید، اما به تدریج متوجه شد که در اکثر تصمیمات روزانه‌اش، به اشتباهات شناختی رایج گرفتار می‌شود. به‌ویژه دو مفهوم که دوبلی در کتاب خود مطرح کرده بود، برای او بسیار تأثیرگذار بود:

1. خطای تایید: این اشتباه شناختی زمانی رخ می‌دهد که فرد به دنبال اطلاعاتی می‌رود که دیدگاه‌های موجود خود را تایید کند و اطلاعات مخالف را نادیده می‌گیرد. علی متوجه شد که در بسیاری از مواقع، وقتی تصمیمی می‌گرفت، فقط به شواهدی که تأیید کننده نظر خودش بود توجه می‌کرد و شواهد مخالف را نادیده می‌گرفت.
2. اثر دنباله‌روی : این اشتباه شناختی زمانی اتفاق می‌افتد که فرد بیشتر به اطلاعات جدید و اخیر توجه می‌کند و نسبت به اطلاعات قبلی بی‌توجه می‌شود. علی یادش آمد که بارها در جلسات تصمیم‌گیری، به دلیل تأثیرات کوتاه‌مدت، تصمیمات اشتباهی می‌گرفت.

با این آگاهی جدید، علی تصمیم گرفت رویکرد خود را نسبت به تصمیم‌گیری‌ها تغییر دهد.

گام‌های عملی برای تغییر: تغییر در انتخاب‌ها و رویکردها

اولین تغییر عمده‌ای که علی در زندگی‌اش اعمال کرد، تغییر در نحوه جمع‌آوری اطلاعات بود. او فهمید که بسیاری از تصمیماتش تحت تأثیر احساسات و پیش‌فرض‌های خود قرار داشته‌اند. به‌عنوان مثال، در انتخاب همکاران و شرکا، فقط به نظرات دوستان نزدیک و افرادی که دیدگاه مشابهی داشتند، توجه می‌کرد. اما حالا سعی می‌کرد نظر مخالفان خود را هم بشنود و با دقت بیشتر، اطلاعات را بررسی کند.

علی همچنین تصمیم گرفت که در هر انتخاب بزرگ، چند روزی به خودش زمان بدهد تا از تأثیر احساسات لحظه‌ای بیرون بیاید. پیش از هر تصمیم بزرگ، مانند انتخاب شریکان یا انتخاب مسیر جدید برای کسب‌وکارش، او دو هفته زمان می‌گذاشت تا با آرامش و از منظر منطقی، گزینه‌ها را بررسی کند.

چالش‌های جدید: به‌کارگیری تفکر منطقی در زندگی شخصی

علی تنها در تصمیمات کاری خود نبود که از اشتباهات شناختی رنج می‌برد، بلکه در زندگی شخصی‌اش نیز دچار مشکلات زیادی شده بود. او مدت‌ها بود که در رابطه‌ای ناراضی بود و همیشه به‌طور ذهنی از خود می‌پرسید که آیا باید این رابطه را ادامه دهد یا نه. او به شدت تحت تأثیر نگرانی‌های اجتماعی و انتظارات خانواده و دوستان قرار گرفته بود. اما پس از مطالعه کتاب، علی متوجه شد که این نگرانی‌ها نوعی “تفکر مبتنی بر ترس“ است که می‌تواند او را از تصمیم‌گیری صحیح باز دارد.

بنابراین، او تصمیم گرفت که این بار با تفکر منطقی به وضعیت روابطش نگاه کند و هیچ‌گاه تصمیمی تحت تأثیر ترس یا فشارهای اجتماعی نگیرد. او با استفاده از رویکرد منطقی‌تر، توانست تصمیمات درستی در زندگی شخصی‌اش بگیرد و در نهایت از یک رابطه نامناسب خارج شود.

نتیجه تغییرات: موفقیت و آرامش در زندگی

با گذشت ماه‌ها، علی متوجه شد که زندگی‌اش به طرز قابل توجهی تغییر کرده است. او نه‌تنها در محیط کارش پیشرفت‌های زیادی کرده بود، بلکه در زندگی شخصی‌اش نیز احساس رضایت بیشتری می‌کرد. روابطش با همکاران و خانواده بهبود یافته بود و او دیگر احساس نمی‌کرد که تحت تأثیر اشتباهات شناختی خود زندگی‌اش را از دست می‌دهد.

علی برای اولین بار در زندگی‌اش به حقیقتی رسید که در کتاب هنر شفاف اندیشیدن به آن اشاره شده بود: “تفکر منطقی و شفاف، کلید اصلی برای تصمیمات صحیح و موفقیت است.” او با استفاده از آموزه‌های دوبلی توانست الگوهای ذهنی اشتباه را کنار بگذارد و به جای آن تصمیمات بهتری بگیرد.