روزی که با یه سخنرانی یه میلیون دلار گرفتم
"تصور کن دو سال شب و روز به یه رویا فکر کنی، پولشو نداشته باشی، ولی با یه سخنرانی بداهه توی جمع پولدارا یه میلیون...
برچسب داستان
روزی که آبراهام لینکلن توی بزرگترین دوئل زندگیش تغییر کرد
"تصور کن با شمشیر دنبال انتقاد از بقیه باشی، ولی یه روز خودتو توی آینه ببینی و بگی 'منم بهتر نبودم' لینکلن رئیس جمهور...
با ی تکنیک کوچیک وال استریت را فتح کرد
"تصور کن سواد مالی‌ت کم باشه، ولی توی یه دفتر شلوغ نیویورک،وسط اون همه غول های اقتصادی بخوایی سری تو سرها داشته...
آدم های سمی زندگیم را اینطوری دورشون کردم
یه روز توی جمع دوستام همه نقشه‌هام رو رو کردم، غافل از اینکه گوشای حسود و وراج منتظر بودن تا یه شبه همه‌چیز رو به...
پسر راکفلر هم باشی بازم توی قفسی
"تصور کن بزرگترین مرد نفت دنیا باشی و هر روز به پسرت گیر بدی که چرا اونجوری نیست که می‌خوای، ولی یه دفعه ببینی این...
کاری که بعد از یک سال بیکاری انجام دادم و موفق شدم
تصور کن کاری را تازه شروع کردی، کلی مشکلات ریز و درشت سر راهت قرار میگیره، ولی من هدفم رو زنده نگه داشتم." شروع...
روزی که دختر 19 ساله، فانی هورست Fannie Hurst، با 36 بار نه شنیدن، معروفترین نویسنده جهان شد
یه روز توی جمع دوستام همه نقشه‌هام رو رو کردم، غافل از اینکه گوشای حسود و وراج منتظر بودن تا یه شبه همه‌چیز رو به...
حرفی زدم که آخرش پشیمون شدم
"تصور کن بخوای یکی رو درست کنی، ولی اون انگشتشو سمت همه بگیره جز خودش—منم انتقاد کردم و آخرش خودم محکوم شدم، چون...
روزی که فهمیدم چرا هیچی عوض نمی‌شه!
"تصور کن مثل یه ساعت کوکی هر روزت تکرار بشه، ولی توی دلت منتظر یه انفجار بزرگ باشی و منتظر ی معجزه و تغییر بزرگ، منم...
روزی که باب هوور، یکی از بهترین خلبانان دنیا، با سوخت اشتباه همه را شوکه کرد
"تصور کن یه خلبان معروف توی آسمون باشه، مکانیک، سوختی اشتباه توی باک هواپیماش ریخته باشه و موتورا خاموش بشن، برای...
روزی که هنری فورد با دو شکست بزرگ دنیا رو شوکه کرد
تصور کن دو بار توی کارخونه ماشین‌سازی زمین بخوری و همه بگن دیگه تموم شدی، ولی بلند شی و دنیا رو عوض کنی—هنری فورد...
حرف زدن زیادی چه بلایی سرم آورد!
یه روز توی جمع دوستام همه نقشه‌هام رو رو کردم، غافل از اینکه گوشای حسود و وراج منتظر بودن تا یه شبه همه‌چیز رو به...
روزی که توی کافه شلوغ فهمیدم خودم همون آدمی‌ام که ازش بدم میاد
"وسط خوردن ی فنجون قهوه و یه بحث داغ توی کافه، یهو خودم رو توی یه آینه دیدم که دلم نمی‌خواست ببینم."شروع داستان:یه...
ترسی که رویاها رو نصفه‌کاره می‌ذاره
تصور کن یه ایده توی سرت داری، یه رویای بزرگ، یه کار جدید. ولی هر بار که می‌خوای بلند شی، یه صدای توی ذهنت می‌گه: "اگه...
از نور پرژکتورها تا تخت بیمارستان: سقوط ناگهانی یک اسطوره کمدی
تصور کن وسط کار، جلوی دوربین، زیر نور داغ پرژکتورهای هالیوود! کمدینی که با صورت قرمز و بینی گنده‌ش، دنیا رو...
- 1 2
