داستانی الهامگرفته از کتاب «استثنا باشید» نوشتهی دارن هاردی

- نویسنده: گروه آموزشی قله
- بدون دیدگاه
داستانی الهامگرفته از کتاب «استثنا باشید» نوشتهی دارن هاردی
شروع داستان:
جو تو یکی از محلههای فقیرنشین آمریکا بزرگ شده بود.
جایی که اطرافیانش یا مواد میکشیدن، یا تو باندهای خلاف بودن، یا کلاً توی زندگی، هیچ هدف خاصی نداشتن.
ولی جو فرق داشت. اونم مثل بقیه از همون خیابونها رد میشد، همون غذاها رو میخورد، توی همون مدرسهی بیامکانات درس میخوند. ولی ته دلش باور داشت که میتونه یه چیز خاص بشه… یه استثنا.
نقطهی شروع؟ یه مجله قدیمی!
یه روز که جو توی کتابخونهی کوچیک مدرسهش دنبال کتاب بود، یه مجلهی قدیمی پیدا کرد.
روی جلدش یه مرد شیکپوش با لبخند موفق و یه تیتر درشت نوشته شده بود:
«میتونی زندگیتو تغییر بدی، فقط باید بخوای!» اون جمله توی ذهن جو موند.
مجله رو با خودش برد خونه و با دقت خوندش. فهمید اون مرد یه کارآفرین موفقه که از هیچی شروع کرده و حالا یه امپراتوری ساخته.
و اون لحظه بود که یه جرقه توی ذهن جو روشن شد.
قانون اول دارن: مسئولیت کامل زندگیتو قبول کن
دارن توی کتاب میگه: «اگه میخوای استثنایی باشی، اولین قدم اینه که دست از بهونه آوردن برداری و مسئولیت ۱۰۰٪ زندگیتو به عهده بگیری.»
جو دقیقاً همین کارو کرد. شروع کرد به فکر کردن به اینکه چیا تو کنترل خودشه. گفت:
«درسته که فقیرم، ولی میتونم بیشتر یاد بگیرم. میتونم مهارت یاد بگیرم. میتونم آدم بهتری باشم.»
قدم بعدی؟ عادتهای کوچیک
جو شروع کرد به زود بیدار شدن. هر روز صبح نیم ساعت زودتر بیدار میشد و مطالعه میکرد. بعدش ورزش سبک میکرد و یه برنامه روزانه مینوشت. شاید خندهدار به نظر بیاد، ولی همین کار کوچیک، زندگیشو عوض کرد.
دارن تو کتابش میگه: «تفاوت بین آدمای معمولی و استثنایی، در کارای بزرگ نیست؛ تو کارای کوچیکیه که هر روز تکرار میکنن.»
جو اینو باور کرد. به جای وقت تلف کردن تو خیابون، هر روز یه کتاب یا مقاله میخوند.
با آدمهای موفق تو اینترنت آشنا شد، ویدیوهاشونو دید و هر چی یاد میگرفت تو دفترچهش مینوشت.
اولین پول، اولین قدم جدی
جو تو ۱۵ سالگی تصمیم گرفت خودش پول دربیاره. با سرمایهی صفر، از همسایهها خواست که براش کارای کوچیک مثل تمیزکاری حیاط یا خرید کردن بدن. تو یه ماه اول، فقط ۳۰ دلار درآورد. ولی تو ماه دوم، ۲۰۰ دلار!
کمکم مشتریاش بیشتر شدن. چون مودب بود، کارشو با دقت انجام میداد و همیشه لبخند میزد. اون فقط دنبال پول نبود، دنبال یاد گرفتن بود.
فهمید که چطوری با مشتری حرف بزنه، چطوری اعتماد بسازه، و چطوری خودش رو برند کنه.
شکست؟ آره! ولی تسلیم؟ هرگز!
یه بار جو با کلی امید یه مغازه کوچیک کرایه کرد تا کسبوکار خودشو راه بندازه.
ولی فقط بعد از دو ماه، ورشکست شد. ضرر زیادی کرد و تقریباً همهی پساندازش رفت.
ولی بهجای غر زدن، نشست و تحلیل کرد که چی شد شکست خورد. و دوباره بلند شد.
دفعهی بعدی، با فکر و برنامه برگشت. اینبار یه سرویس خدمات تمیزکاری راه انداخت که خیلی زود تو محله معروف شد.
دارن هاردی تو کتابش میگه: «آدمای استثنایی، شکست رو پایان نمیدونن. اونا شکست رو یه کلاس یادگیری میبینن.»
امروز جو یه کارآفرین موفقه با چندین شرکت فعال تو حوزه خدمات، آموزش و سرمایهگذاری.
اون پسر فقیر حالا یه مربی انگیزشی هم هست و توی جلساتش همیشه میگه:
«من با یه مجله قدیمی شروع کردم. فقط چون یه جمله به من یاد داد که میتونم خودم انتخاب کنم چی بشم!»
💡نتیجه گیری:
مهم نیست از کجا شروع کردی، مهم اینه که کجا میخوای بری.
با عادتهای کوچیک و مداوم، میتونی زندگیتو زیر و رو کنی.
شکست بخشی از مسیر موفقیته، نه انتهای اون.
تو اگه بخوای، میتونی استثنا باشی.
اگه دنبال الهام، انگیزه و یه هل کوچولو هستی که شروع کنی، این داستان جو میتونه چراغ راهت باشه. چون همونطور که دارن هاردی میگه:
«زندگیت مثل یه بوم نقاشیه… یا خودت براش طرح میکشی، یا دیگران میان و برات طراحی میکنن.»
تو انتخاب کن که طراح خودت باشی. استثنا شو!✨
دوره رهایی از خیانت بهت یاد میده چطور زخمهای عاطفی رو التیام بدی و دوباره به خودت و عشق اعتماد کنی! با این دوره، قدرت درونیات رو بازسازی کن و زندگی جدیدت رو شروع کن. فرصت بازسازی قلبت همین الانه! برای تهیه این دوره از اینجا ببینید. کلیک کنید.