داستانی الهام گرفته از کتاب «بازی‌ها: روان‌شناسی روابط انسانی» نوشته‌ی اریک برن

بازی‌ها روانشناسی روابط انسانی از اریک برن داستان از کتاب قله
  • بدون دیدگاه

داستانی الهام گرفته از کتاب «بازی‌ها: روان‌شناسی روابط انسانی» نوشته‌ی اریک برن

شروع داستان:

آرزو یه دختر ۳۴ ساله‌ست، ازدواج کرده، یه بچه‌ی کوچولو داره، و توی یه شرکت حسابداری کار می‌کنه. از بیرون که نگاه می‌کردی، همه چی آروم و نرمال به نظر می‌رسید… ولی همیشه یه موضوع تکراری توی صحبتاش بود: «تو نمی‌دونی این مادرشوهر من باهام چیکار می‌کنه! هر هفته یه داستان جدید درست می‌کنه، دیوونه‌م کرده!»

دوستاش اول باهاش همدردی می‌کردن، ولی بعد یه مدت، همه خسته شدن. چون هیچ‌چیز عوض نمی‌شد. فقط قصه‌های تکراری بود از مادرشوهری که انگار مامور شده بود زندگی آرزو رو زهر کنه. آرزو یه روز توی یه کارگاه روان‌شناسی شرکت کرد، مدرسش یه روان‌درمانگر بود که درباره‌ی کتاب «بازی‌ها» از اریک برن حرف می‌زد. گفت:

«خیلی وقتا ما تو روابط‌مون داریم بازی می‌کنیم. بازی‌هایی که ظاهرش معمولیه، ولی تهش تکرار یه نقش روانیه که خودمون ناخودآگاه انتخابش کردیم.»

آرزو همون‌جا گیج شد. با خودش گفت: «یعنی من بازی می‌کنم؟ من؟ قربانی این داستانم، نه بازیش!»

ولی وقتی مدرس شروع کرد درباره‌ی یکی از معروف‌ترین بازی‌ها یعنی “ببین چی به سرم آوردن!” توضیح دادن، برق از سر آرزو پرید!

💭 بازی «ببین چی به سرم آوردن

این بازی این‌طوریه: یه نفر مدام قصه‌ی مظلومیت و قربانی شدنش رو تعریف می‌کنه. نه برای اینکه راه‌حل پیدا کنه، بلکه برای اینکه توجه و همدردی بگیره. یه جور نیاز پنهان به قربانی بودن. اون شخص معمولاً سه مرحله رو طی می‌کنه:

۱. می‌ذاره بقیه اذیتش کنن. 2. نمی‌گه ناراحته. 3. بعد یهو منفجر می‌شه یا می‌ره همه جا تعریف می‌کنه که “ببین چی به سرم آوردن!”

آرزو با خودش گفت: «یعنی منم… همچین کاری می‌کنم؟»

شروع کرد به فکر کردن. واقعاً همیشه ساکت می‌موند وقتی مادرشوهرش حرف بی‌ربطی می‌زد. همیشه لبخند زورکی می‌زد، بعد تو دلش منفجر می‌شد، بعد به دوستاش می‌گفت «دیوونه‌م کرد، باز فلان چیزو گفت.»

اما هیچ‌وقت، هیچ‌وقت مستقیم با مادرشوهرش حرف نزده بود. هیچ‌وقت نگفته بود: «این حرفت ناراحتم کرد» یا «لطفاً تو تربیت بچه‌م دخالت نکن.»

🧠 وقتی آرزو دست از بازی برداشت

اون شب، آرزو تصمیم گرفت دیگه بازی نکنه. تصمیم گرفت نقش قربانی رو زمین بذاره و نقش یه آدم بالغ رو برداره. همون چیزی که اریک برن تو کتابش ازش به عنوان «بالغ» یاد می‌کنه. دفعه‌ی بعد که مادرشوهرش گفت: «بچه‌ت خیلی لاغره، معلومه غذا نمی‌دی بهش!» آرزو لبخند نزد. خیلی آروم و مودبانه گفت:

«من خودم مادرشم، پزشکش هم گفته رشدش خوبه. اگه سوالی هست، بهتره با هم درباره‌ش صحبت کنیم نه اینکه اینجوری قضاوت کنی. اینجوری ناراحت می‌شم.»

مادرشوهرش اولش جا خورد. بعد ساکت شد. چیزی نگفت. حتی چند دقیقه بعد، بحثو عوض کرد.

شب، آرزو دیگه نیاز نداشت به دوستاش زنگ بزنه و بگه «باز چی گفت». دیگه قصه‌ای نبود. چون آرزو بازی رو تموم کرده بود.

🎯 نکته‌ی طلایی:

طبق گفته‌ی اریک برن، ما خیلی از روابط‌مون رو تو قالب بازی‌های روانی پیش می‌بریم. چون این بازی‌ها بهمون یه حس آشنا و قابل پیش‌بینی می‌دن. ولی تا وقتی بازی کنی، نمی‌تونی رابطه‌ی واقعی و سالم بسازی.

آرزو از اون روز فهمید که خیلی از آدمایی که فکر می‌کرد «بد» یا «عذاب‌آورن»، فقط بخشی از یه بازی بودن که خودش هم توش نقش داشته. وقتی نقش خودشو عوض کرد، بازی هم تموم شد. الان آرزو آدم قبلی نیست. هر وقت دوستی از مادرشوهرش شاکیه، با لبخند می‌گه:
«می‌خوای نقشتو عوض کنی؟ بازی رو تموم کن، اون‌وقت ببین چه آرامشی میاد تو زندگیت.»

 

💡 نتیجه‌ گیری:

کتاب «بازی‌ها» از اریک برن یه آینه‌ست. بهت نشون می‌ده که چجوری خودت هم تو روابط مشکل‌دار، نقش داری.

نه برای اینکه مقصر باشی، بلکه برای اینکه قدرت تغییر دست خودته.

اگه تو هم یه رابطه‌ی تکراری داری که همیشه تهش با ناراحتی تموم می‌شه، یه بار بشین و ببین شاید داری یه بازی خاص رو بازی می‌کنی. چون همون‌طور که اریک برن می‌گه: «بازی‌ها فقط وقتی ادامه پیدا می‌کنن که هر کس نقش خودشو بازی کنه.»

پس اگه یکی بازی نکنه، بازی تمومه!✨

با دوره پاکسازی ضمیر ناخودآگاه، موانع ذهنی‌ات رو حذف کن و به آرامش و موفقیت درونی برسی! این دوره با روش‌های علمی بهت یاد می‌ده چطور ذهنت رو بازسازی کنی. الان وقت تغییر بزرگه، شروع کن! برای تهیه این دوره از اینجا ببینید. کلیک کنید.

مطالب مرتبط

خواهشمندیم برای فرستادن دیدگاه، وارد ناحیه کاربری خود شوید.