داستانی الهام گرفته از کتاب “بیرون از ماز” نوشته ی اسپنسر جانسون

- نویسنده: گروه آموزشی قله
- بدون دیدگاه
کتاب “بیرون از ماز” نوشته ی اسپنسر جانسون یکی از کتابهایی است که با سادهترین زبان ممکن، پیچیدگیهای زندگی و انتخابهایمان را برای ما روشن میکند. این کتاب به ما نشان میدهد که در زندگی، ما همیشه در حال انتخاب هستیم؛ انتخابهایی که میتوانند ما را به دنیای جدیدی ببرند یا در جایی که هستیم، باقی بمانیم.
شروع داستان:
فرهاد همیشه احساس میکرد که در زندگیاش گیر کرده است. او در یک شرکت بزرگ کار میکرد و هر روز همان روال تکراری را میگذراند. صبحها به سر کار میرفت، کارهای روزمرهاش را انجام میداد، به خانه میآمد و روز بعد دوباره همان کارها تکرار میشد. فرهاد هیچوقت احساس نمیکرد که پیشرفت کرده باشد یا به جایی برسد. گاهی اوقات فکر میکرد که شاید مشکل از خود اوست، اما نمیدانست که چرا همه چیز در زندگیاش همچنان ثابت باقی مانده است.
او همیشه شنیده بود که برای تغییر باید دست به عمل زد، اما هیچ وقت نمیدانست که چه کار باید بکند. تا اینکه یک روز، وقتی در حال گشتوگذار در اینترنت بود، به طور تصادفی با کتاب بیرون از ماز از اسپنسر جانسون مواجه شد. عنوان کتاب توجه او را جلب کرد. “ماز” به نظرش مثل همان وضعیت پیچیدهای بود که خودش در آن گیر کرده بود.
کتاب را خرید و شروع به خواندن کرد. هر صفحهای که میخواند، بیشتر احساس میکرد که چیزی در زندگیاش در حال تغییر است. اسپنسر جانسون در کتابش به روایتی ساده از دو شخصیت، مرد کوچک و موش کوچک میپردازد که در دنیای یک ماز بزرگ زندگی میکنند. این دو شخصیت در ابتدا گرفتار ماز هستند و نمیدانند از آن بیرون بیایند. اما به تدریج هر یک از آنها روش خاص خود را برای پیدا کردن راه خروج از ماز پیدا میکند.
لحظهای از خودم پرسیدم: “من کی ام؟“
یکی از بخشهای کتاب که بیشتر از همه برای فرهاد تاثیرگذار بود، لحظهای بود که او متوجه شد که در حال گم شدن در ماز است. فرهاد همیشه احساس میکرد که مسیر مشخصی در زندگی ندارد. او برای روزهای خود برنامه خاصی نداشت و هر روز مثل روز قبلی میگذشت. وقتی این کتاب را خواند، برای اولین بار از خود پرسید: “من کی هستم؟ چه چیزی واقعاً برای من مهم است؟”
در بیرون از ماز، نویسنده از ماز به عنوان یک استعاره برای مشکلات و چالشهایی که در زندگی داریم، استفاده کرده است. ماز میتواند هر چیزی باشد؛ شغل بیانگیزه، روابط سرد و بیروح یا حتی ترسها و تردیدهایی که از آنها فرار میکنیم. فرهاد به خوبی این مفهوم را درک کرد. او متوجه شد که همانطور که در داستان کتاب، مرد کوچک و موش کوچک میتوانند راه خود را در ماز پیدا کنند، او نیز میتواند راهی برای خروج از این وضعیت پیدا کند.
گام اول: پذیرش واقعیتها و تغییر نگرش
اولین گامی که فرهاد برداشت، پذیرش وضعیت فعلیاش بود. در کتاب بیرون از ماز، این پیام مهم به خوانندگان منتقل میشود که پذیرش واقعیت، اولین قدم برای تغییر است. فرهاد فهمید که نمیتواند مدام به شرایط و وضعیت موجود اعتراض کند و باید ابتدا واقعیتهای زندگیاش را بپذیرد. او باید بپذیرد که گرفتار ماز شده است، اما همین پذیرش میتواند شروعی برای تغییر باشد.
پس فرهاد تصمیم گرفت که دیگر به وضعیت موجود به عنوان یک حقیقت غیرقابل تغییر نگاه نکند. او تصمیم گرفت که مسیر جدیدی را شروع کند، حتی اگر این مسیر ابتدا مبهم و پیچیده به نظر میرسید.
گام دوم: حرکت به جلو و جستجوی راه حلها
دومین گامی که فرهاد برداشت، حرکت به جلو بود. در بیرون از ماز، یکی از مهمترین نکات این است که باید از جایی که هستیم، حرکت کنیم. هرچقدر هم که مسیر مبهم باشد، اگر شروع به حرکت کنیم، به تدریج راههایی برای بهبود پیدا خواهیم کرد. فرهاد متوجه شد که او باید از روزمرگیها و عادتهای خود خارج شود و اقداماتی کوچک اما مستمر برای تغییرات بزرگ انجام دهد.
او اولین کارش را با بهبود مهارتهای شخصیاش شروع کرد. فرهاد تصمیم گرفت که صبحها زودتر از خواب بیدار شود و مدتی را به مطالعه و یادگیری اختصاص دهد. او به دنبال دورههای آموزشی جدید رفت و سعی کرد که مهارتهایی بیاموزد که او را در کارش پیشرفت دهد. فرهاد میدانست که برای تغییر، باید قدمهای کوچک اما مؤثر بردارد.
گام سوم: شجاعت برای ریسک کردن
یکی از بزرگترین درسهایی که فرهاد از کتاب آموخت، این بود که باید شجاعانه ریسک کرد. در ماز زندگی، بسیاری از ما از ترس شکست یا عدم موفقیت، از تغییرات بزرگ میترسیم. اما برای آنکه از ماز بیرون بیاییم، باید شجاعت داشته باشیم و گاهی باید به سراغ مسیرهای ناشناخته برویم. فرهاد با خود فکر کرد که اگر هیچوقت از مسیرهای جدید استفاده نکند، هیچوقت نمیتواند به موفقیتهای جدید دست یابد.
او تصمیم گرفت که ریسک کند و کار جدیدی را شروع کند. فرهاد وارد یک پروژه جدید شد که کاملاً خارج از دایره راحتیاش بود. این کار در ابتدا ترسآور و مبهم به نظر میرسید، اما به تدریج فرهاد توانست در آن موفق شود.
بیرون آمدن از ماز زندگی
چند ماه بعد، فرهاد دیگر آن مردی نبود که در دنیای بیهدف روزمرگی غرق شده بود. او به شخصیتی تبدیل شده بود که میدانست هدفش در زندگی چیست و چطور باید به آن برسد. فرهاد به جای اینکه در ماز زندگی گیر کند، توانسته بود از آن بیرون بیاید.
او به این نتیجه رسید که تغییر همیشه سخت است، اما وقتی تصمیم به آن بگیریم و گامهای کوچک را برداریم، به تدریج به هدفمان خواهیم رسید. فرهاد از آن پس، زندگیاش را با اعتماد به نفس و هدفمندی بیشتری ادامه داد.
💡 نتیجه گیری:
این داستان نشان میده که هیچ وقت دیر نیست برای اینکه از ماز زندگیمان بیرون بیاییم و با تصمیمهای درست و اقداماتی کوچک، مسیر جدیدی را آغاز کنیم.✨
با دوره صداسازی، صدات رو به یه ابزار قدرتمند برای موفقیت تبدیل کن! این دوره بهت کمک میکنه با تمرینهای حرفهای، صدایی جذاب و گیرا داشته باشی. همین امروز برای درخشیدن شروع کن! برای تهیه این دوره از اینجا ببینید. کلیک کنید.